https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

سه شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۱۳ ق.ظ

خاطره ای صریح و ملیح!

اولین سفرم به نجف و کربلا در سال 85  اتفاق افتاد. یکی از خاطرات آن سفر را قبلاً اینجا نوشتم و حالا خلاصه‌ای از خاطرۀ دوم را تقدیم می‌کنم که موضوعش یک ملاقات ناباورانه است:

در اطراف حرم، داخل کوچه‌ای تنگ و باریک که صدها رشته کابل مازاد برق و تلفن از در و دیوارش آویزان بود، دنبال منزل آیت الله می‌گشتیم. کوچه ای که یک خودروی سواری سبک به سختی از آن می‌گذشت؛

درب خانه آیت الله نیمه باز بود، طلبۀ دربان جلو آمد و پرسید کی هستید و چه می‌خواهید؟ گفتیم مسلمان ایرانی هستیم و می‌خواهیم حضرت آیت الله را زیارت کنیم:)  پرسید چه کاره‌اید و در چه رابطه‌ای کار دارید؟ گفتیم جوان هستیم و صاحبدلی را می‌جوییم که نصیحتمان کند و راه را نشانمان دهد. گفت وقت حاج آقا محدود است و برنامه دیدار ندارد. گفتیم ما هم جوان هستیم و به دیدار ایشان نیازمندیم! و دور از شأن است که از خانۀ علما دست خالی برگردیم:) گفت این همه عالم در این شهر است، چرا فقط این جا؟ گفتیم اینجا بیت فقاهت و سقایت است، می‌خواهیم بعد از سال‌ها عطش و تشنگی، جرعه‌ای کلام از چشمۀ احکامش بنوشیم... مکثی کرد و گفت آخه حضرت ایشان نمی‌تواند پاسخگوی عموم مردم باشد. گفتیم ما عموم جامعه نیستیم، لطفاً ما را اختصاصی بدانید و اجازۀ دیدارمان دهید :)

 

طفلکی دربان محترم بیت، به بن‌بست رسیده بود و دیگر توجیهی برای رد کردن ما نداشت. ما هم کم‌کم حرف‌های مان داشت رنگ جدی می‌گرفت اما تلاش کردیم دامنۀ کلام را از دایرۀ شوخ طبعی و ادب بیرون نبریم تا شاید فرجی حاصل شود. بر این نسق، سماجت کردیم و سنت چانه زنی را ادامه دادیم و این بیت از جلال الدین رومی را برایش خواندیم:

گفت پیغامبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

و با این ترفند حاجب محترم را به خنده واداشتیم و او را مجاب کردیم تا خواستۀ ما را نزد مهتر بیت به اندرون ببرد شاید تا مرحمتی کند و رخصت دیدار دهد!!

در همین حیص و بیص دیدیم که عزیز دیگری از درون خانه جلو آمد و پرسید چه می‌خواهید؟ گفتیم حضرت آیت الله را می خواهیم:) و باز همان حرف‌های قبلی را با رتوش بیشتر تکرار کردیم و... و... ... تا اینکه بالاخره مقبول طبع ایشان افتاد و برای فردای آن روز، به تعداد 9 نفر به ما نوبت دیدار عنایت فرمود.

فردا ساعت 10 صبح در اتاق انتظار با یک سینی چای نیمه تازه‌دم از ما پذیرایی فرمودند. اما در هنگام صرف چای، تذکر اکید می دادند که بیشتر از 5 دقیقه وقت حاج آقا را نگیریم. ما هم پذیرفتیم و اطمینان دادیم که حرف‌های ما بیشتر از یک دقیقه طول نمی کشد. و گفتیم که البته اختیار گفت و شنود حضرت آیت الله دست ما نیست و ما دور از ادب می‌دانیم که در گرماگرم وعظ و کلام کسی، محضرشون را ترک کنیم :))

بعد از صرف چای به اندرون رفتیم که اتاقی کوچک و بدون مبل و صندلی بود. در دو ضلع اتاق به تفکیک مجرد و متأهل روی پتوهای ملحفه شده نشستیم! :) هنوز در حال جا به جا کردن پاهایمان بودیم که ناگهان حضرت آیت الله وارد شدند. بلافاصله برخاستیم، صلوات دادیم، سلام و عرض ادب کردیم و منتظر ایستادیم... حضرت آیت الله بدون تکلف و بدون آداب، همان جا جلوی درگاه اتاق نشستند و ما هم به تبع ایشان سر جایمان آرام گرفتیم، اما این بار خیلی مؤدب و سر به زیر و روی دو کُندۀ زانو به حالت دست به سینه نشستیم...

حالا دیگر وقت آن بود که حضرت آیت الله حرف‌های ما را بشنود و به موعظه و نصیحت مهمانمان فرماید. رئیس دفتر ایشان هم که به خاطر ناشناس بودن ما دچار استرس شدید شده بود و دل توی دلش بند نبود، به نمایندۀ جمع اشاره کرد که صحبت را شروع کند.

نمی دانم چرا؟ اما حس قومیت و ناسیونالیستی ما گل کرد و خود را با شهر زادگاه و محل سکونت، خدمت آیت الله معرفی کردیم و در آخر نیز با چاشنی مزاح درخواستمان را به صورت مختصر خدمت ایشان این جور عرضه داشتیم:

  • دل‌های سخت ما را با کلامی و پیامی نوازش دهید.
  • بعنوان هدیه‌ای متبرک، مجردهای ما را فی‌المجلس و متأهل‌های ما را در نماز شب خودتون دعا فرمایید:))

پ.ن: و حالا چکیده‌ای از فرمایشات حضرت آیت الله سیستانی.

  • شما عزیز هستید، دل های شما نرم است، من وقتی هم وطنان ایرانی را می بینم. خوشحال می‌شوم...ان شاءالله مورد عنایت خداوند باشید و ان شاءالله امر ازدواج جوان ها هم آسان شود :)
  • شما بحمدالله جوانید، فرصت مطالعه دارید، فرصت کار دارید، شناخت خودتان را از مسائل بالا ببرید. برای رشد خودتان، برای دینتان و برای کشورتان کار کنید. مطمئن باشید که خدا هم به شما کمک می کند.
  • قدر کشورتان و رهبرتان را بدانید. آرامش و امنیتی که شما دارید، خیلی از کشورهای به اصطلاح جهان اول ندارند. ما که این جا هستیم می‌فهمیم شما از چه نعمت بزرگی برخوردارید. شما مثل ماهی درون آب هستید. از جهنم بیرون آب خبر ندارید. ماهی وقتی ارزش آب را می‌فهمد که بیرون از آب بیفتد. بین خودتان وحدت داشته باشید. یک پارچه باشید.
  • من بیش از چهل سال است که از ایران دورم، آنجا نیستم که بخواهم بگویم چه کار کنید و چه کار نکنید. اما اخبار ایران به من می‌رسد و می‌دانم که چه قدر تفاوت است بین آن جا و جاهای دیگر... برای مردم عراق هم دعا کنید. وضعیت عراق دشوار است. خودتان می بینید و دیدید حضور آمریکایی‌ها در عراق را...

 

نظرات  (۱۷)

سلام

خوش به سعادتتان

الحق که عنوان با مضمون خاطره تناسب داشت..

 یک سوال!

شما طلبه حوزه علمیه هستید؟

پاسخ:
سلام بر شما.
متشکرم.
عنوان یهویی به ذهنم رسید.
من اصلاً طلبه نیستم. فقط طلبه های باسواد و باهوش را خیلی دوست دارم :))

خواستید صفحۀ «کیستم» وبلاگ را بخونید...
۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۱۹ ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد

واقعا فکر نمی کردم اجازه بدن :)

آخه معمولا باید از هفت خوان رستم گذر کرد...

پاسخ:
:)

اون موقع این سخت گیری ها نبود. بعد از ماجرای داعش حفاظت ها سخت شد و به نظرم لازم است این حفاظت ها..


۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۱۶ ملیحه قنادیان

سلام عموجان چقدر خوب و جالب که با حضرت آیت الله ملاقات داشتید کاش همراه شما بودم

پاسخ:
سلام ملیحه خانوم عزیز،
چه خوب می شد اگر بودی...

سلام

خدا ایشان را حفظ کند

توفیق شما هم روز افزون

پاسخ:
سلام بر شما.
حفظه و حفظک الله.

سپاسگزارم. 
شما هم موفق باشید.

خیلیم خوب، ولی من یه هیچ دیداری علاقه مند نیستم بجز دیدار یار، هیچ دغدغه ای ندارم بجز افکار یار.. هیچ گفتاری ندارم بجز صحبت یار، هیچ رنجی ندارم به جز هجران یار...

خوش به حال شما که انقدر خوش به حالتان شده که رهسپار می شوید به خارج از کشور برای دیدار یار.. البته دیدار یار خرج و زحمتم هم دارد :|

برای رسیدن این بنده حقیر به همکلاسی قدیمی و معشوقه از دست رفته ام نیز دعا بفرمائید. انشالله مورد قبول درگاه حق قرار بگیرد.

پاسخ:

گر امید وصل باشد محنت هجران خوش است... :)

امیدوارم به زودی شب فراق یار به آخر رسد و شمیمی از کوی یار، صبح وصالت را معطر سازد.

و دعا می کنم از واژه واژه کلامت بر ساحل بی آزار یار درّ و گوهر ببارد و رنج هجرانت را به لذت دیدار گوارا سازد :))

۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۰۴ محمدحسین پارسائیان

:)

پاسخ:
:/
۲۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۵۴ دامنه ← دارابی

جناب آقای مرآت سلام

دیدار با عالمان دین و دانشمندان علم می‌تواند به یک دیدار سرنوشت‌ساز تبدیل شود، زیرا ای بسا یک جمله‌ی یک دانشمند -چه دانشمند علم و چه دانشمند دین- انسان را به فرمول زیست پاک و خردمندانه رهنمون شود. شما پارسایی ورزیدید و از یک فقیه که داخل در محیط بحران زندگی می‌کند، رهنمایی خواستید. می‌توانست حرف‌های تاریخ‌ساز بزند، اما انگار از سرِ بی‌حوصلگی با چند جمله شما را به بیرون بیت فرستاد. البته نعمت امنیت، حد یقف ندارد. من اما تا دم کوچه‌ی آقای سیستانی هم رفتم، اما مأمورین لباس شخصی بسیاربد با من رفتار کردند. بگذرم. وزن ایرانی پیش این تیپ چندان ثقالت ندارد و اغلب،به ایرانی‌ها به چشم حقارت می‌نگرند. خداوند به پارسایانی چون شما، سلامتی دهد آقای مرآت. ان‌شاءالله عالمان دین، اهم و مهم بلد باشند.

پاسخ:

درود بر حضرت شما،

دقیقاً چنین است. فرمایش شما نیز متین است و وزین، اما انگار کمی سنگین و شاید هم کمی قهرآگین! حالا من عجالتاً با علت نقد شما کاری ندارم. ولی باید بگم بفهمی نفهمی از فرمایش شما بوی کم لطفی یا بی مهری استشمام میکنم...

 بگذریم. ممکن است من اشتباه کنم. ولی کاش جوری می فرمودید تا چنین شائبه ای برای من ایجاد نشود. مع الوصف صلاح می دانم برای تنویر ذهن خودم و کاربران عزیز که این جا را می خوانند، عرض کنم که برخلاف نظر حضرتعالی، جناب سیستانی، هم رسم مهمان نوازی را خوب به جای آوردند و هم عالمانه و مدبرانه رهنمود دادند. عنایت دارید که ما مهمان اختصاصی و آدم های از قبل شناخته شده ای نبودیم که توقع باشد ایشان نکاه اختصاصی به حقیر و دوستانم داشته باشد و از رموزات و اسرار برای ما بگوید. بلکه ما مهمان معمولی، ناخوانده و کاملاً ناشناخته بودیم. آن هم در قالب یک جمع نامتقارن. پس شرط عقل و دانایی حکم می کرد که ایشان با ملاحظه سخن بگوید، از ورود به مباحث تخصصی یا چالشی و یا فوق ادراک ما خودداری کند و در عین حال با توجه به ترکیب جمع و به اقتضای شرایط روز، چند جمله ای نصیحت کلی بفرمایند که فرموده اند «کلّم الناس علی قدر عقولهم»

ناگفته نماند که ما نیز بیش از این مطالبه ای از ایشان نداشتیم. قرار ما از این ملاقات، فقط یک دیدار ساده بود، با این هدف که نشان دهیم دوستدار و مدافع مرجعیت شیعه هستیم و لاغیر...

نکتۀ دیگر این که، مهر تأیید ایشان بر امنیت جمهوری اسلامی و تأکید بر قدرشناسی از مقام معظم رهبری، اصلی ترین نکته ای بود که ما از ایشان انتظار داشتیم که این رویه معمولاً در روابط بین مراجع به ندرت دیده می شود... در عین حال تواضع و ساده زیستی ایشان هم برای ما قابل توجه و دلپذیر بود...

البته تصدیق می کنم که وقتی مراجع معظم تقلید را به لحاظ علم و کیاست و هوشمندی و تیزبینی با شخصیت جامع الاطرافی مثل امام خمینی رحمت الله علیه مقایسه کنیم، قطعاً توقع ما بالا می رود و دوست داریم همه مراجع را در قامت امام مشاهده کنیم. اما به نظر من حق ما نیست و اصولاً من و امثال من در حد و قواره ای نیستیم که بخواهیم مراجع را نسبت به یک دیگر قیاس یا قضاوت کنیم. از نظر ما مراجع مسلّم تقلید، به ویژه مراجع کثیرالمقلد همواره محترم، معزز و واجب التعظیم اند. مگر وابستگی مالی و فکری آنها به بیگانگان محرز باشد و یا خطای فاحشی از آنها سر زده باشد که ما معتقدیم در چنان شرایطی خود بخود آنها از درجه اعتبار ساقط می شوند و دیگر نزد ما احترامی نخواهند داشت...

مع الوصف معتقدم که مقرون به انصاف نیست که یک عمر زحمت و محرومیت و تلاش مرجعی مثل آیت الله سیستانی را به بهانۀ های قابل اغماض، نادیده انگاریم و خدای نکرده ایشان را در تشخیص اهم و مهم ضعیف قلمداد کنیم...

البته من به اعتبار بعضی دانسته ها، دلیل عدم ورود مستقیم ایشان به عرصۀ سیاست را می دانم و همچنین از علت برخی ناهمراهی های ایشان با مسئولان جمهوری اسلامی خبر دارم که فعلاً ضرورتی بر بیان آن نمی بینم... و تصورم هم این است که برخی نمونه های این چنینی بوده که احتمالاً حضرتعالی را نسبت به مشی ایشان دچار ذهنیت کرده است. که اگر این باشد، حرجی نیست و جای نگرانی هم ندارد. بنده هم چون از سعه صدر و ظرفیت وجودی شما اطمینان دارم، به خودم حق دادم که بر نظر شما تعریضیه بنویسم در حالی که برایم راحت بود بدون هیچ توضیحی از کنار کامنت شما بگذرم و چالش های احتمالی را به عهدۀ خوانندگان این وبلاگ بگذارم...

در هر صورت این جسارت را بر من ببخشایید و از آن درگذرید...

۲۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۵۹ دامنه ← دارابی

ناگفته نگذارم ساچمه‌ی قلم شما در ترسیم این خاطره‌ی پرانگیزه هم خود بر صفحات غلتید و هم خوب جوهر داد. توانایی در بیان خود لطف حضرت رب، به عبد خود است. درود.

پاسخ:
با قسمت اخر کامنتتون موافقم و معترفم که توانایی افراد در بیان مطلب و ترسیم موضوع، لطف حضرت حق است. اما من خودم را مستحق این تعریف نمی دانم. 

سلام 

خوشا به سعادت شما. 

خاطره جذابی بود. 

پاسخ:
سلام بر شما.
ممنونم.
امیدوارم مفید باشد.
۲۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۵۱ دامنه ← دارابی

سلام دوباره استاد ارجمند آقای مرآت

نه جناب مرآت، بنده به منزلت فکری و شایستگی جناب‌عالی همواره باور دارم و آمدن به زیر نوشته‌های شما درین وبگاه شما برای بیان دیدگاه برای بنده رغبت‌آور است. پاسخی که مرقوم فرمودید در آن استدلال موج می‌زند. آن قسمت که جامعیت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی را بیان داشتید اصل مطلب را به واقعیت برد؛ بله وقتی بنده امام خمینی را درک کرده‌ام، به‌یقین توقع من هم با همین شاخص سنجیده می‌شود. خدا تمام دانشمندان دینی و علمی روزگار ما را در زمینه‌ها به تراز امام خمینی به عنوان یک انسان پارسا و دانا و توانا نزدیک کند. با تشکر وافر که همیشه به بنده لطف می‌فرمایید. درود.

پاسخ:
سلام و سپاس وافر جناب دارابی عزیز،
حسن قبول شما هم البته بسیار قابل تحسینه. الطافم مزید و آجرک الله...
بله، حضرت امام نادره دوران بود و یک چهره استثنائی و کاریزما. روح بلندش با انبیاء و ائمهٔ اطهار علیهم السلام محشور باد و خداوند بر توفیقات علما و فقهای حاضر هم بیفزاید. 
ان شاءالله ما هم بر صراط مستقیم حق پایدار و  ثابت قدم باشیم....
تشکر مجدد از شما،

سلام آقای مرآت

چه خاطره ی زیبایی

برام غبطه برانگیز بود

ادبیات کلامی قشنگی داشتین با مسؤل اونجا

به نظرم اعتماد به نفس میخواد که چندنفر بدون شناخت قبلی در خارج کشور با یک مرجع تقلید دیدار کنند

پاسخ:
سلام حسین آقای عزیز،
ممنونم.
نظر لطف شماست.
به خودت نگاه کنی می بینی که اعتماد به نفس شما هم کم ار ما نیست :)

سلام

خاطره جالبی بود. خداوند نگهدارشون باشه

 

اما شما چرا الآن ؟! آخه بعد 16 سال !!!!

به قول شهریار آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا ؟🙂

پاسخ:
سلام.
:))

به دو دلیل کاملاً موجّه:
  1. اینکه باید مدتی از این ماجرا می گذشت تا تبدیل به خاطره می شد وگرنه خاطره نمی شد!!! :))
  2. به این دلیل که دیدم توصیه های جناب آیت الله سیستانی برای شرایط امروز ما موضوعیت دارد.
۲۳ دی ۰۱ ، ۱۱:۲۸ یک مسلمان ...

ینی همه این حرفا رو بی واسطه از ایشون شنیدید؟

حرفای عجیبی بود....

پاسخ:
یعنی بله :)

به نظر من عجیب نبود..
البته عنایت دارید که ماجرا مربوط به سال 85 است :))

درود

شاید لذتی که من از خوندن این خاطره بردم شما از اون دیدار نبرده باشین

واقعاً صریح و ملیح بود

آدمای این جوری رو خیلی دوست دارم

شما باید آدم موفقی باشین

و بگم که اعتماد به نفستون هم بالاست

پاسخ:
درود و سپاس.
نوش جون شما جناب پناهی...


ان شاءالله با دعای شما.
مطمئنم اعتماد به نفس شما هم کم ار من نیست :)

درودی دوباره

اومدم بگم که پاسخ نظرات هم برام جالب بود و البته مفید

نخونده بودم

 

موفق باشی

پاسخ:
و سلامی دوباره خدمت شما.
نظر لطف شماست.

بنده هم برای شما آرزوی موفقیت دارم.

دوست طلبه ای دارم شاید هم سن و سال شما باشه

این خاطره رو کپی گرفتم براش بخونه

راضی باشین

پاسخ:
یعنی دوست شما 70 سالشونه؟! :))

کپی برداری آزاده برادر.
۰۹ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۳۵ عطاملک | قرارگاه سایبری

سلام علیکم

روزه داریتون قبول و عیدتون مبارک

از جنابعالی دعوت میکنم کوتاه‌نوشته‌هایتان را در میکروبلاگ ویترین نیز منتشر نمایید

اکنون نام کاربریتان ازاد هست

مطالب شما بدون نیاز به دنبال کننده در صفحه اول به تمام کاربران نمایش داده میشود و سایرین می‌توانند شما را دنبال نمایند.

با سپاس

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">