نمای اصلی هر سایت یا وبلاگ را خانه میگویند. خانههایی که بسیار فراوان و ارزان قیمت و کمهزینه است. طوریکه هر خانم و آقایی حتی با کمترین درآمد، میتواند یک یا چندتا از این خانهها را داشته باشد. چون نه وام میخواهد، نه مشروط به شرط تأهل است، نه سابقۀ سکونت نیاز دارد، نه تأییدیه شورای محل میخواهد و نه املاکیهای بیرحم میتوانند در خرید و فروش آن دخیل باشند. این خانهها در قوارهها و موقعیتهای مختلف، دو نبش، سهنبش، خوش نقشه با سند تکبرگی و فول امکانات در تمام ساعات شبانه روز آمادۀ واگذاری به شهروندان است.
خانهها در فضای مجازی چند ویژگی خوب و ناخوب دارند. خوبی خانههای مجازی این است که بالاشهر و پایین شهر ندارد، خوبی دیگرش این است که فقیر و ثروتمند و عامی و نامی همه در کنار هماند و نسبت به هم فخرفروشی ندارند!
خوبیِ دیگرِ خانههای مجازی این است که صاحبانش اگرچه در روش و منش و پیشه و اندیشه، با هم بُعد مسافت دارند، اما، فاصلۀ مکانی آنها به هم نزدیک است! و دید و بازدیدشان در کسری از دقیقه انجام میشود!
و باز از ویژگی خوب خانههای مجازی این است که همسایگان فرهیختهاش، با اینکه همدیگر را نمیشناسند، ولی به شوقِ شنیدن کلامی و سلامی، گاهگاهی در گلستان فهم و ادب یکدیگر میچَمند و رائحهای از نسیمِ زندگی را به باغ اندیشه هایشان میدمند :)
اما، از ناخوبی خانههای مجازی همین بس که هیچ صاحبخانهای به همسایهاش اعتماد ندارد و کلید خانهاش را به او نمیسپارد. چرا؟ چون میترسد زندگی حقیقیاش به تلی از خاکستر بدل شود! پس هرکس برای خداحافظی از دنیای مجاز، ترجیح میدهد خانهاش را بکوبد و یا دَرَش را گِل بگیرد. اما به کسی نفروشد و به احدالناسی اجارهاش ندهد!
بیش از نیمی از صاحبخانههای این مجازآباد، فرهیخته و فحول و فرزانهاند و یار و غمخوار همسایهاند. هم آداب معاشرت و هم اندیشی را میدانند و هم، مرام نیکاندیشی و عاقبتاندیشی را میفهمند. اما، معدودی هم هستند که شدیداً اهل فساد و فسون و فسانهاند و در دلهای رمیده این و آن، بذر نفاق و شقاق میافشانند. عدهای دیگر نیز هستند که چراغ کلبههایشان به خاموشی گراییده و یاران و همسایگان را به فراموشی سپردهاند. گویی که برای همیشه دل از دنیا بریده و در کُنجی خلوت آرمیدهاند...
+ این روزها خیلی سرم شلوغه. آنقدر که گاهی فرصت ویرایش مطالب خودم را هم ندارم..
++ این یادداشتِ پر از چرند و پرند را هم بگذارید به حساب ترافیک مشغلۀ این روزهای من:))
پ.ن: ویروس خمودگی و فرسودگی و کمبودگی و نابودگی از جسم و جانتان به دور و دلهایتان پر از نشاط و شادی و نور باد...
وبلاگستان هم، برای خودش عالمی دارد. درونش پر است از صداقتها، لیاقتها، رفاقتها و ارزشها که در کنار انبوهی از ابنالوقتها زندگی میکنند و قلم میزنند. وبلاگستان پر است از انواع گرایشها، نگرشها و انگیزشها. عالم وبلاگ موج میزند از گونههای مختلف گویشها، رویشها، پویشها و حتی پوزشها.عالم وبلاگنویسی، وفاق و نفاق و شقاق هم فراوان دارد.
وبلاگستان، همانطور که هزل و رذل و بذل و قصه و غصه دارد؛ پایش و زایش و فرسایش هم دارد، ایضاً، آدمهایی دارد با دوز بالای توهم و دروغ و دغل، با اسمهای قابل تعریض و قابل تعویض
وبلاگستان، هم مراحم دارد، هم مُزاحم. به همین دلیل، گرگ هم دارد، میش هم دارد. گوریل هم دارد و کروکودیل هم دارد و صدالبته فیل و کیدِ تضلیل و ابابیل و سجّیل هم دارد!!
خلاصه اینکه، عالم وبلاگ برآمده از همین عالم است که ازهر قماش آدمی در آن یافت میشود. از آدمهای فحاش و کلاش و عیاش بگیر تا آدمهای بشّاش و پرتلاش. فقط باید زرنگ و زیرک باشی تا از آدمهای مزاحم و حیلهگرش فریب نخوری و از ریزودرشت حیلههایش دچار حیرت نشوی. باید در برابر گاف و لاف و گزافِ جانوران علاّفِ وبلاگستان واکسینه باشی تا از وِز وِز مگسهایش و از زوزۀ شغالانش نهراسی و از میدان روشنگری به وادی عفونت و خشونت و هرزگی در نلغزی.
پ.ن. دانشآموز 16سالۀ قلابی:
1- برآمد عقل در میدان، سرِ انگشت در دندان
که با سرمست و با حیران چه گفتم من که اَلهاکم. (اَلهاکُم)
2- بچۀ کوچولوی همسایۀ ما هر وقت میخواد صدای گربه در بیاره میگه: میا... اونوقت برادر بزرگترش بهش میگه: میا نه! بگو میو. باز اون طفلکی می گه: میا... میا... البته الآن چندوقتیه که طفلکی نه میا میگه، نه میو...
3- رانندههای قدیم، گرگ و میش هوا را سختترین موقع برای رانندگی میدانستند. میگفتند بیشتر تصادفات و سوانح رانندگی در گرگ ومیش هوا اتفاق میافتد!