گاهی وقت ها، آرزوی شکار لحظه هایی را دارم از جنس تهوّر و تطوّر که بتوانم شیشۀ رَخوت و نَخوتم را بشکنم و شبیه یک نقطه عطف آرمانی، از تندیسِ پنداری خود و از آنچه که در باور دیگران نشستهام، پرده بردارم و خودِ واقعیام را آنگونه که هست ببینم. گاهی هم در سرزمین آرزوها به این باور میرسم که بالأخره یک روزی میتوانم اسم رمز آدم شدن را بجویم و ماهیت حقیقیام را کشف کنم. همان خودی که میتواند وَرای هر حدیث و حادثهای بدرخشد و میتواند برگ برگ تاریخِ بودنم را به ننگِ بودنش بیالاید. همان خودی که ردّ پای او را در سرد و گرم زندگیام میبینم و داستان دستانش را حسّ میکنم. اما هنوز از اسرارش و از نقشآفرینیاش بیخبرم و نمیدانم که به وقت حادثه، سعیدزادهوار میرزمم یا همچون خیانتپیشگان بیریشه، به دامن بیگانگان خونآشام میلغزم!!
الآن که دارم این جمله ها را مینویسم، بسی گیج و ویجم و نمیدانم که در دالان این آرزوها و در پیچ و خم این خیالات و ناملایمات، بالاخره به کجا خواهم افتاد و پایان کارم چه خواهد شد! فقط میدانم که دارم در آرزوی کشفِ ماهیتِ اصلیام سیر میکنم و دنبال همان حقیقتی میگردم که گمشدۀ خیلی از آدمهاست. ماهیتی که اگر دغدغههای بیهوده و مشغلههای فریبنده دست و پایمان را نبندد؛ میتوانیم پرواز کنیم و به نقطه نقطۀ حیات وجودمان سرَک بکشیم و آن وقت است که میتوانیم از بیابان حیرت بِرَهیم و به جادۀ زیبای حقیقت قدم بنهیم. میتوانیم برسیم به دشتهای سبزِ بندگی و آنجا با انسانهای شریف و آزاده، تاریخ رنجبار زمین را با حدیثِ حادثههای عاشقانه روایت کنیم و راوی روایتهای سرخ تاریخمان باشیم و انشاءالله بال عروج بگشاییم به قلّههای رفیع عشق و فطرت!! نوشمان باد اگر چنین شود... 95/1/8
+ سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی...
پ.ن: سال 95 وقتی برای اولین بار عصرهای کریسکان را به پایان رساندم، تا چند روز دمغ بودم. از خودم بدم میآمد. از بودنم شرمنده بودم و از نبودنم در حوادث تلخی که بر انقلاب مظلوم ما گذشت، شرمندهتر! یقین کردم که به اندازۀ یک عمر مدیون سعیدها و سعداهایی هستم که مخلصانه فداکاری کردند و بدون نق زدن و بدون بهانه گرفتن ایستادند تا ما از پا نیفتیم.
آن روزها سر تاپای وجودم نفرت و انزجار شده بود از خیانت و وحشیگری گروهکهایی به نام کومله و دمکرات، همان وقت به پاس رشادت سعیدها و سعداهای کردستان عزیزم این یادداشت را در صفحۀ آخر کتاب نوشتم و عهد کردم که نگذارم به هیچ قیمتی ثمرۀ جهد و جهادشان پایمال شود..