مترجم محلۀ ما میگفت: «در سایه سار زلف تو، آفتاب بیگانه است و مهتاب در کرانۀ لطف تو غریب!»
اما من میگویم: «وقتی تو باشی، خورشید در آئینۀ هور میدرخشد و مهتاب در قصر حضور میرقصد»
ای امیر عصر؛
زندگی برای من، با عطر خوشبوی تو دلرباست و بندگی با آرزوی تماشای روی تو زیباست.
پس، هر صبح با واژههای پاک و با آوای غمناک تو را میخوانم:
یا صاحبالزمان ادرکنی.
۰ نظر
۱۶ شهریور ۰۳ ، ۲۱:۲۶