کسانی که مطالعات تاریخی دارند، می دانند که شرایط سیاسی کشور در خرداد ماه سال 1360 بسیار ملتهب، متشنج و حادثه خیز بود، به این صورت که از یک سو کشور در حال جنگ بود، از سوی دیگر، عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا در 20 خرداد کام منافقین را بسیار تلخ کرده بود. جبهۀ ملی نیز بعنوان حامی سیاسی و رسانه ای بنی صدر با تمام قوا علیه لایحۀ قصاص در مجلس فراخوان داده بود و قرار بود که ساعت 14 روز 25 خرداد در تهران و چند شهر دیگر تظاهرات بر پا کنند. از همه مهمتر این که طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور بنی صدر نیز در دستور کار مجلس قرار داشت و منافقین مطمئن بودند که بنی صدر به زودی از مقام ریاست جمهوری نیز عزل خواهد شد. به همین دلیل عزمشان را جزم کرده بودند که بعد از تظاهرات جبهه ملی که آشوب و بلوا کشور را فرا می گیرد، حملۀ مسلحانه خود را به مراکز حساس و حیاتی کشور آغاز کنند و حمام خون راه بیندازند. به همین دلیل امام هوشمند انقلاب، ساعاتی قبل از تظاهرات غیر قانونی جبهه ملی، با یک سخنرانی پیشگیرانه تمام توطئه ها را خنثی کرد. امام در سخنرانی اش، دردمندانه با مردم حرف زد و از مواضع خصمانۀ جبهه ملی و اهانتی که به قرآن کرده بودند، ابراز تأسف می کرد. حالت ظاهری امام نشان می داد که سینه اش مالامال از درد است و قلبش از بیداد آدم های چندچهره جریحه دار است. امام می دید که منافقین، دفتر رئیس جمهور را به ستاد آشوب تبدیل کرده اند و برای روزهای آینده، جنگ خیابانی را تدارک دیده اند. امام می دید که صدای شیطان بزرگ از حلقوم جبهۀ ملی و دست شیطان بزرگ از آستین منافقین جلاد بیرون آمده که آشکارا قرآن را هدف گرفته اند؛ به همین دلیل آن قدر بیان مطلب برایش سنگین بود که نتوانست جمله اش را به آخر برساند. به ناچار، با قلبی آزرده و با سینه ای لبریز از درد، وسط جمله، ذکر «ولا حول ولا قوة الا بالله» را بر زبان جاری کرد... و جمله را ناتمام گذاشت....
با این ذکر، صدای جماعت حاضر در حسینیۀ جماران به گریه بلند شد و در نتیجه، آن چنان جوش و خروشی در دل مردم ایجاد کرد که ظرف کمتر از دوساعت خیابان های تهران و استان های بزرگ مملو از کفن پوشان انقلاب شد... امام بعد از لحظاتی سکوت، مجدداً در مورد جبهۀ ملی و نهضت آزادی و منافقین، مطالبی را مطرح کرد و سخنانش را با همین مباحث به پایان برد.
اثر ذکر امام در آن روز آنی بود، یعنی بیش از دوساعت نگذشت که حرکت توفندۀ مردم شکل گرفت، یعنی قبل از این که تظاهرات جبهه ملی شروع شود، قبل از آن که سپاه و بسیج حرفی بزنند، قبل از آن که مسئولین نظام تدبیری بیندیشند و قبل از آنکه منافقین سر از لانه هایشان بیرون بیاورند؛ مردم به حول و قوۀ الهی به صحنه آمدند و با تمام وجود در مقابلشان ایستادند و مکرشان را به خودشان برگرداندند. در نتیجه، چند روز بعد، جبهۀ ملی و نهضت آزادی برای همیشه سپر انداختند، بنی صدر خائن و رجوی جلاد به مخفیگاه خزیدند و نیروهای منافقین سر در لانه هایشان فرو بردند تا در فرصتی مناسب به دام نیروهای امنیتی بیفتند و یا از کشور بگریزند و همین هم شد...
به قول جناب حافظ:
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند
که التجا به در دولت شما آورد
و به قول جناب صائب:
گر از اوضاع دنیا دَرهمی صائب نظر وا کن
که بیداری بوَد لاحول، این خواب پریشان را
پ.ن: منظور من از مفهوم «لا حول ولا قوة الا بالله» در پست قبل، التجای عارفانۀ امام خمینی رحمت الله علیه بود که در این یادداشت به آن اشاره کردم. (اگر فایل صوتی یا فیلم سخنرانی امام را گوش کنید، حس بهتری به شما منتقل خواهد شد.)