چیزی که در مراسم تشییع جنازه رئیس جمهور شهید آقای رئیسی عزیز و همراهان ایشان خیلی خیلی برای من نماد و نمود داشت چندچیز بود:
بیتابی، اندوه عمیق، حیرت و بهتزدگی، بغض پنهان در سینهها، فریادهای خفته در گلو، اشکهایی که منتظر بودند بر صورتها بغلطتند و دنیایی از علاقه و محبت خالصانه مردم که نسبت به رئیس جمهور شهید ابراز میکردند.
با اطمینان میگم که بالای 90 درصد جمعیت تشییع کننده سیاهپوش بودند، اکثراً شعار میدادند، سینه میزدند، اشک میریختند و به ساحت این شهید بزرگوار، علاقمندی و محبت نشان میدادند.
اظهار ندامت و پشیمانی مردم از نقدها و قضاوتهای بیموردشان در بارۀ شخصیت آقای رئیسی از مواردی بود که فراوانی قابل توجهی داشت. خیلیها این پشیمانی را آهسته و خودمونی به زبان میآوردند و خیلیها هم شرمندگیشان را صادقانه فریاد میزدند. حلالیت طلبی از رئیس جمهور هم مورد مهمی بود که معمولاً با صدای بلند میگفتند...
از شما چه پنهان، خود من هم از اونهایی بودم که اگرچه همیشه مدافع سیاستهای دولت بودم و کمترین و منصفانهترین نقد را به دولت آقای رئیسی داشتم، اما در روز تشییع جنازه، بدجوری به مشی فکری و عملی آقای رئیسی غبطه میخوردم. به همین دلیل، در حالی که دلم لبریز از اندوه و غم بود، اما از فرجام نیک شهید خادمالرضا خوشنود و از شوربختی و کمتوفیقی خودم بسیار متأسف بودم. به همین دلیل بارها توفیق خدمت و عاقبت به خیری را برای خودم آرزو میکردم.
روحشان شاد، یادشان جاوردانه و راهشان پر رهرو باد.