ای اهل غزه! از همۀ خلقها سرید
از زُبدگان امت اسلام بهترید
آحاد مسلمین به شما غبطه میخورند
چون حافظ حریم عروج پیمبرید
هرچند ماندهاید به باریکهای اسیر
چون رشتهای به گردن آفاق، زیورید
ما در ثبات و امن به ساحل نشستهایم
اما شما چو ماهیِ در خون شناورید
محراب شاهد است که بیوقفه در نماز
بر جسم پاره پارهی گلهای پرپرید
هرجا که باغ بود به عالم ز غصه سوخت
از بس که داغدیدۀ سرو و صنوبرید
آه ای زنانِ خونِ جگر خوردۀ صبور
مغربزمین نگفت شما نیز مادرید
ای دختران خفتۀ زیبای مشرقی
مغربزمین نگفت شما نیز دخترید
ای رشک یوسف، ای پسران سیاهچشم
مغربزمین نگفت شما هم برادرید
ای مردم اسیر که بی مرهم و طبیب
آماج بمب و موشک و زخم مکررید
مغرب زمین نگفت شما نیز ملتاید
یا وارث تمدن و فرهنگ و باورید
آواره کرد یا که در آوار کشتتان
هرگز نگفت صاحب تاریخ و کشورید
اما شما به باختر اثبات کردهاید
از ریشه محکمید و درختی تناورید
طوفان خشمتان نفس خصم را بُرید
حق یارتان که فاتح درهای خیبرید
با پرچم بلند فلسطین در اهتزاز
بر بام عرش، سایهفکن همچو اخترید
تنها نه مسلمین به شما فخر میکنند
در بندگی زبانزد ادیان دیگرید
شیخ عرب اگر به شما پشت کرده است
محکم به پشتوانۀ الله اکبرید
فردا از آنِ غزه و قدس است بیگمان
چون روز، روشن است که خورشید خاورید
پ.ن: شعر از جناب آقای افشین علاء که امروز سروده است.