امروز روی وایت برد نوشته بودم:
گاهی وقتها یک بسیجی یا سپاهی یا فرماندۀ ارتش میتواند در ردیف مالک اشتر یا حتی بالاتر از مالک باشد.
پرسیدند مگر میشود؟
گفتم در نظامات دینی یا نظام سیاسی متکی بر دین، اطاعت از رهبر در این نیست که فقط خوب حمله کنی یا سلحشورانه بجنگی! سربازی در رکاب رهبر فقط کشتن یا کشته شدن نیست. سرباز بودن به این است که در صحنۀ کارزار، هم جنگاور خوبی باشی و هم جگر نجنگیدن داشته باشی. سرباز خوب کسی است که به وقتش آمادۀ فریاد باشد و به وقتش نخ و سوزن بردارد و دهانتش را محکم بدوزد! در غیر این صورت پای اطاعت پذیریاش میلنگد.
سئوال شد مگر نجنگیدن هم جگر میخواهد؟
گفتم بله! برای مردان جنگی گاهی نجنگیدن سختتر از جنگیدن است و برای سخنوران هم سکوت کردن، گاهی سختتر از فریاد است.
پرسیدند حالا رابطۀ این بحث با مالک اشتر چیه...
ماجرای جنگ صفین را برایشان گفتم که مالک اشتر در چندقدمی خیمۀ معاویه بود و فقط چنددقیقه فاصله داشت تا افتخار کشتن معاویه را از آنِ خود کند و پیروزی را برای سپاه مولایش رقم بزند. علی علیهالسلام برایش پیغام داد تا دست از جنگ بردارد. اما مالک که پیروزی را نزدیک میدید، در وهلۀ اول گوش نکرد. امام بار دوم پیکش را فرستاد با این مضمون که اگر میخواهی علی را زنده ببینی جنگ را رها کن!
و مالک با این پیغام، جنگ را با همۀ امتیازاتش رها کرد و پیروزی را به معاویه واگذاشت...
گفتم ربط این موضوع با مالک اشتر در این است که اِعلان سیاستهای جنگ از اختیارات رهبری است. همان قدر که جنگ با صهیونیستها برای من و شما شیرین است، برای رهبری هم، جهان اسلام و جبهه مقاومت و بیداری ملتها مهم است و جمع بین این ها الزاماتی دارد که نوعاً از تشخیص من و شما خارج است.
با این توضیح، بسیجی یا سرباز خوب باید چشمش به اشارۀ رهبر باشد. اگر امر به خویشتنداری کرد و اگر وعدۀ تنبیه متجاوز داد، برای حضرت آقا چند و چون نسازد. نگوید چرا دیر شد؟ چرا نشد؟ چرا اینجور، چرا آن طور. یا اگر رهبری، تحت فشار جاهلان و احمقهای زمان و یا به هر دلیل دیگری تصمیم دیگری گرفت و مثلاً تاکتیک یا زمان جنگ را تغییر داد، سرباز نباید چون و چرا کند و بگوید پس کو؟ چی شد اون وعدهها و تهدیدها؟!
با این حساب اگه این روزها از صورتیها سرزنش شنیدید یا چهارتا سلبریتی بیغیرت تیکه پراندند و اگر بعضی آدمهای لافزن و خودتحقیر، حرف مفت زدند، زود از کوره در نروید، شرمنده نشوید، خودتون و داشتههاتون را زیر سئوال نبرید، رهبرتون را توی تنگنا قرار ندهید، در چنین شرایطی آرام باشید، به حقانیت راهتون افتخار کنید و از خدا فاصله نگیرید. نمیگم از بددهنی احمقها غمگین نشوید، نه! غمگین شدن عیبی ندارد. اما، قهر نکنید، مأیوس نشوید و چون و چرا نداشته باشید. بگویید هرچی رهبرم بگه درسته. رهبر اگر گفت بمب هستهای حرامه، فوراً بپذیرید و اگر دستور داد بمب هستهای بسازید، درنگ نکنید. نگویید چرا دیروز حرام بود و امروز مجازه!
من و شما اگر این قاعده را پبپذیریم، دیگه فرقی نداره که در سال 37 هجری شمشیرزن جنگ صفین باشیم یا بسیجی سیدعلی در سال 403 شمسی! با این دستفرمان هرجا که باشیم مالک اشتر علی خواهیم بود... ... ... ...