چرا بعضیها این قدر بی تفاوتند؟ چرا یک عده مردم این قدر کستاخ و بی مرامند؟ چرا فرق ظالم و مظلوم را نمیفهمند؟ چرا نمیخواهند باور کنند که رژیم صهیونیستی جنایتکار است؟ چرا این قدر بیخیر و بی عاطفهاند؟ چرا نسبت به همدلی مردم کینه و نفرت دارند؟ و چرا حتی از اهدای یک آه هم برای بچههای غزه و لبنان دریغ میکنند، واقعاً چه اتفاقی افتاده که بعضیها این قدر سنگدل شدند؟
فرض کنیم این جماعت به هر دلیلی نمیخواهند اهل خیر و عاطفه باشند. یا به هر دلیلی دوست ندارند در پویشهای همدلی شرکت کنند، اما چرا مانع خیرخواهی دیگران میشوند. چرا نسبت به کمکهای مردم دهن کجی میکنند، چرا و چرا؟
*** *** ***
دیروز داشتیم یه مقدار شال و کلاه و لباس گرم که خانمهای داوطلب محل بافته بودند و یک مقدار بادگیر و پتو و کفش و دمپایی که اهالی محل برای بچههای غزه و لبنان اهدا کرده بودند را بار خاور میزدیم ببریم تحویل بدیم به ستاد پشتیبانی نیروی مقاومت، یه خانم کاملاً لوکس و پر افاده با ماشین لوکستر از خودش آمد چسباند به بغل خاور. سرش رو از شیشه ماشین آورد بیرون و با صدای بلند شروع کرد جو دادن و بد و بیراه گفتن و نفرتپراکنی با این عبارت که: مردم خودمون اینجا فقیرن، کلی مشکل دارن، نون ندارن بخورن اونوقت شما سرمایۀ مملکت را میبرید میدید به دیگران. به ما چه ربطی داره که باید جور اونها رو بکشیم و چندتا از اون حرفهای شرمآور که جاش نیست اینجا بنویسم.
یکی از خانمهای گروه که پزشک متخصص داخلی و از قضا حاضرجواب و چالشگر و خیلی هم خوشبیان و خوش صداست به سمتش رفت تا به قول خودش وظیفۀ تأدیبیاش را انجام بده. اما در یک لحظه طلایی متوجه اشاره من شد و خیلی ماهرانه گارد هجومیاش را به تبیین نرم و خواهرانه تغییر داد و خیلی شیک و شکیل برای اون خانم توضیح داد که این کمکها مال دولت نیست، اموال عمومی نیست، مال آدمهای لاکچری و نق زن نیست. اینها را به زور از کسی نگرفتیم. اینها دستباف یه عده خانوم هست، اینها را یه عده مردم دلسوز و با محبت داوطلبانه آوردند دادند برای بچههای غزه و لبنان که الآن آوارهاند، بیمار و گرسنهاند، غذا و دارو ندارند، توی محیط اردوگاهها به کمکهای انسانی من و شما نیاز دارند... مگر ما مسلمون نیستیم؟ مگر انسان نیستیم؟ مگر ایرانی نیستیم ... و مگر...
داشتم آماده میشدم که انعطاف این خانم لاکچری را ببینم و یه کم خوشحال بشم. اما دریغ از ذرهای فهم و درک و اعتماد از این خانم بی درد. خلاصه این که توضیحات خانم دکتر ما هیچ افاقه نکرد و خشم و نفرت این خانم لوکس و پرافاده هم فروکش نکرد، شیشه رو داد بالا و با یک رفتار خشن و مردواره گاز ماشین را گرفت و با شتاب رفت...
دیده بودم آدمهای بی عاطفه و خودبین و لجباز و بی درد را، اما این که کسی از کمکهای دیگران این همه بسوزه یا بخل بورزه برام باور کردنی نبود.
پ.ن: ناسزا شنیدن از آدمهای همسو با صهیونیستهای جلاد برای ما قابل تحمله. اما از عاقبت عناد و ناسپاسی این جماعت واقعاً بیمناکم.