https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۲۲ ب.ظ

سبا بانوی مهاجر

از وقتی ماجرای مادر شهید محمد بابایی را شنیدم، حسی از غرور همراه با شرمندگی و حسرت رهایم نمی کند. غرور از اینکه پیرو آئینی هستم که  وقتی اصول و ارزش هایش بر دل کسی می نشیند، دیگر نه مرز می شناسد، نه جغرافیا، نه سرزمین، نه قوم، نه قبیله، نه زبان، نه فرهنگ و نه خمیرمایه ای از دین واره های شینتو و بودا.

اما شرمندگی من از این است که می بینم کونیکو یامامورای ژاپنی تبار، از نسل خانوادۀ بودایی در جوانی به مذهب شیعه علاقمند می شود، به ایران می آید، به پیروی از امام انقلاب، برای استقلال و آزادی کشور شیعه مبارزه می کند، برای ایجاد حکومت شیعی در جهان، جان و جوانی اش را به خطر می اندازد، در آماده سازی زمینه های ظهور، این همه نقش حضور می زند، این همه کار می کند، دل می سوزاند، با مشکلات جنگ و جهاد می سازد، استقامت می ورزد، شهید می دهد، مهریه اش را به جبهه ها می بخشد و در عرصه های مختلف فرهنگ ایرانی سنگ تمام می گذارد؛ اما منِ بچه شیعۀ جَدّ اندر جَدّ شیعه، با کلی ادعا و جانماز آب کشیدن، هنوز به اندازۀ یک صدهزارم این مادر ژاپنی تبار نتوانستم اثر وجودی داشته باشم! واقعاً چرا؟ چرا او این قدر وارسته بود و من این همه گرفتار و دل بسته؟ چرا من لبریز از تظاهر و ادعا هستم و او صاحب کارنامه ای پر از خدمات بی ریا؟ چرا او لذت مشقت در راه هدف را می فهمد، اما من یک شب گرسنگی در راه آرمانم را بر نمی تابم؟

باور کنید از آن شب که خبر درگذشت سبا بانوی مهاجر را شنیدم، دارم از غصه می میرم. دارم از خجالت و شرمندگی آب می شوم. دارم دائم خود را ملامت می کنم و سرکوفت می زنم که چرا من این قدر عقب مانده ام، چرا این قدر زمین گیرم، چرا این قدر بی خاصیتم، چرا این قدر رنگ عوض می کنم و چرا این قدر زرق و برق دنیا کورم کرده و چرا هنوز زنده ام و تا کی قرار است نفس بکشم و در قفس تن محبوس باشم؟؟؟

کاش می شد تا صبح از خوبی هایش بنویسم و از خدماتش بگویم. کاش می شد تا صبح برای از دست دادنش اشک بریزم و در وصفش قصه ها بسرایم، دلم می خواهد دوباره محمد شهیدش را زیارت کنم و بر مزارش اشک بریزم

با این حال خوش حالم که اگر من بی حال و بی رمق، عُرضۀ خدمت به آئین تشیع را ندارم و گفتار و رفتارم برازندۀ زندگی مهدوی نیست؛ اقلاً کسانی همچون او هستند که بی هیچ تمنایی و بی هیچ تمایزی، در کویر دل های رمیدۀ ما بذر امید و نوید می افشانند و عصر دشوار انتظار را با عطر اخلاصشان رنگ و بویی تازه می بخشند.

حضور امروز من در تشییع جنازه این مادر نازنین، قبل از آنکه سودی به سمت او روانه کند، جودی از وجود او به فریاد من شتافت تا شاید از لاک فردیت خود به درآیم و در سایه سار زندگی نیاسایم... ان شاءالله روحش از جام محبت بانوی دوعالم سیرآب باشد.

 

نظرات  (۴)

سلام. روحشون شاد ... این مطلب شما من رو یاد یه چیزی انداخت، احساس کردم از شما بپرسم احتمالا در جریان هستید، چند روز پیش یه بنده خدایی به من گفت کشور تعیین کننده در عصر ظهور یمنه، کتاب مرجع ش رو هم گفت من فراموش کردم. شما چیزی در این مورد شنیدین؟

پاسخ:

سلام و احترام خدمت شما.

خدا بر درجات این بانوی مهاجر بیفزاید. انصافاً رفتارش، کارهایش، عزم و اراده و همتش غبطه برانگیز است.

اما در مورد سئوالتون:

راستش تا حالا چیزی در این زمینه نشنیدم و کتاب مشخصی هم در این خصوص ندیدم. اما خودم بر این عقیده ام که مرزبندی های جغرافیایی و بلکه حکومت ها هیچ وقت نمی توانند تعیین کننده باشند. 

در متون روایی هم ندیده ام که بر کشوری خاص تأکید شده باشد. بلکه فقط اصالت را به «شخص» یا «شخصیت فکری افراد و گروههای مردمی» داده است. اما برای این که افراد یا شخصیت های مورد نظر قابل شناسایی باشند، آن ها را با مشخصات قومی یا سرزمینی شان معرفی می کند. مثلاٌ در روایات مهدوی، از افراد ایرانی با تعبیر «طرفداران سلمان فارسی»، «اهل مشرق زمین»، « اهل خراسان»، «یاران درفش های سیاه» «مردم فارس»، «سید خراسانی»، «اهل قم» و «اهل طالقان» نام برده است

و یا مثلاً در بارۀ یمنی ها از این تعابیر استفاده شده: «یمانی»، «از صنعا»، «منصور یمانی»، «قحطانی» (یعنی اهل قحطان از سرزمین یمن)

در مجموع ندیده ام  که کشور خاصی را در امر ظهور تعیین کننده بدانند. اما بر مردم ایران و مردم یمن و بلکه مردم عربستان هر سه تأکید شده و در عین حال از پرچم خراسانی و پرچم یمانی بعنوان «پرچم هدایت» نام برده است. مع الوصف در برخی روایات هم دیده بودم که از پرچم یمانی (یعنی همان شخصیت معروف) به «اهدی الرایات» یعنی پرچم هدایت یافته تر، تعبیر شده است...

با این همه، به گواه تاریخ می شود گفت که یمنی ها و ایرانی ها هر دو به موازات یکدیگر سابقۀ در خشانی در توحید و یکتا پرستی و ولایتمداری دارند. مثلاً به استناد روایت شیخ کلینی وقتی حضرت ابراهیم می خواست سنگ بنای کعبه را بگذارد، اولین فرد یا افرادی که در ساخت خانۀ کعبه، پیامبر خدا را یاری کردند، یمنی ها بودند. انَّ ابْرَاهِیمَ أَذَّنَ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ، فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ انِّی ابْرَاهِیمُ خَلِیلُ اللَّهِ انَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَحُجُّوا هَذَا الْبَیْتَ ... وَ کَانَ أَوَّلُ مَنْ أَجَابَهُ مِنْ أَهْلِ‏ الْیَمَن. (کلینی، کافی، ج ‏4، ص205) 

خب ماجرای اویس قرن را هم که می دانید و البته بسیاری از چهره های مخلص و ولایی صدر اسلام  نیز یمنی بودند که به مدینه و کوفه مهاجرت کرده بودند و در رکاب امیر مؤمنان باقی ماندند و...

از سرزمین فارس هم جناب سلمان زبانزد خاص و عام است و احادیث دیگری هم داریم که نقش ایرانی ها را در علم آموزی، رواج فرهنگ شیعی و گرایش به اهل بیت علیهم السلام، پر رنگ کرده است که خودتون بهتر از بنده اطلاع دارید.

با این همه در فرهنگ دینی ما، غیر از مکه (مسجدالحرام)، مسجدالاقصی، مسجد کوفه، بخشی از مسجدالنبی و بعضی مساجد و نقاط خاص دیگر، هیچ نقطۀ دیگری از کرۀ زمین تحت نام هیچ شهر یا کشوری به خودی خود اصالت و موضوعیت تعیین کننده ندارد. حتی بسیاری اماکن مقدسه و مشاهد دیگر هم، به اعتبار امامان معصوم ما حرمت و احترام یافته اند. بنابراین، در امر ظهور، صرفاً افراد خودساخته، خالص، صاحب اراده و صاحب اندیشه و صاحب قیام هستند که اصالت دارند نه سرزمین آنها! و همین افراد یا اشخاص هستند که حول محور امامت و ولایت، در نقاط مختلف جهان ایفای نقش می کنند و البته طبق روایات موجود، بیشترین فراوانی این افراد و جمعیت ها منسوب به سرزمین موسوم به یمن، صنعا، فارس، خراسان، قم، طالقان و عربستان هستند که شیعیان هر یک از این مناطق نیز، ویژگی و شاخصه های خاص خود را دارند. اما رجحان دادن اهالی هر خطۀ بر خطۀ دیگر، نه به صلاح است و نه ما چنین اجازه ای داریم :)

ببخشید که طولانی نوشتم.

۱۳ تیر ۰۱ ، ۱۷:۲۰ دامنه ← دارابی

حاج‌آقا مرآت سلام. من هم قصد داشتم درباره‌ی این بانوی رستگار و سعادتمند مطلبی بنویسم اما کار شما کارستان بود. مستندی هم از این زن بزرگ دیدم که خیلی مرا تکان داد. شما خیلی قشنگ نوشتید و حس و حال داد و تواضع هم کردید. ازین مطلب‌تان حتما استفاده خواهم کرد و رضایت داشته باشین.

پاسخ:
سلام و سپاس،
خداییش نمونه و مثال زدنی بود این بانو. روحش شاد. حتمآ بنویسید تا بخوانیمش. 
نظر لطف شماست. بله مستند را دیدم. همون بیشتر به من تلنگر زد. تواضع بنده هم حق این بانو بود... 
شما صاحب اختیارید. هرجور دوست دارید استفاده بفرمایید.

سلام . ان شاء الله 

خدا به شما اجر فراوان بده که برای نشر علمتون کاملا پذیرا و بخشنده هستید. خیلی ممنونم . لطف کردید که انقدر برای نوشتن وقت گذاشتید


پاسخ:
سلام و سپاس.
وظیفه است. تشکر از شما که سئوال می کنید.
نگران وقت منم نباشید چون سریع تایپ می کنم.

چرا این قدر زمین گیریم... 💔

پاسخ:
گاهی هم هوایی میشیم :)
ممنون از شما جناب آقای سین.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">