https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۶ ب.ظ

مراسم بله برون

آقا‌پسر گل، دختر مورد علاقه‌اش را در دانشگاه یافته بود. بعد از مدتی، آدرس و تلفن منزل دختر را به خانواده داد و از آن‌ها خواست در باره‌اش پرس و جوی بیشتری کنند و قرار خواستگاری را مشخص بفرمایند.

همه‌چی بر وفق مراد پیش رفت و قرار خواستگاری مشخص شد. القصه، آقاپسر همراه پدر، مادر و خواهر به رسم خواستگاری به خانه دخترخانم رفتند و قریب سه ساعت گفتند و شنیدند آن‌چه را که لازم می‌دانستند.

پروسۀ تحقیق نیز قریب یک ماه به طول انجامید و خانواده‌ها از بد و خوب یکدیگر شناخت کافی پیدا کردند. اما، در این میان یک مسئلۀ  ساده که دانستن آن بر سایر معلومات می‌چربید برای دو طرف ناشناخته بود! گویی که این مجهول می‌خواست در لحظه‌ای حساس و در مراسم زیبای بله‌برون رخ‌نمایی کند تا عرق شرم را بر پیشانی بزرگ‌ترهای هر‌دو خانواده بنشاند...

عصر بله برون فرا رسید. بزرگان خانوادۀ دختر منتظر بودند تا ماه داماد و همراهان محترم را زیارت کنند...

بالاخره صدای زنگ خانه به صدا درآمد و لحظه‌ای بعد، آقا پسر، همراه پدر و مادر، پدر بزرگ، عمو، زن عمو، عمه، شوهرعمه، دایی، زن‌دایی، خاله‌ها، شوهرخاله‌ها، برادرها و خواهر داماد وارد شدند... اما، به محض ورود، هر دو خانواده در حیرتی عجیب و عمیق فرو رفتند و چندلحظه‌ای به سکوت پناه بردند! جوری که تا چنددقیقه نمی‌دانستند چگونه باب گفت وگو را باز کنند و چگونه رسم احوالپرسی را به جای آورند!! شاید هم داشتند از خجالت یکدیگر آب می‌شدند!

بحمدالله این مراسم به شادی پایان یافت و ما شام و شیرینی عقد و عروسی آن ها را خوردیم... اما به نظر شما دلیل بُهت‌زدگی و شرمندگی این دوخانواده چه بود؟

 

+ داستان نبود. یک ماجرای واقعی بود :((

نظرات  (۱۶)

۲۴ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۵۴ شاگرد بنّا

امیدوارم فامیل‌هایی که قهر بودن نباشه...

پاسخ:
متأسفانه یا خوشبختانه همین جور بود!

این دو خانواده با هم فامیل بودند، اما همدیگر رو نمی‌شناختند. در فرایند خواستگاری هم از این موضوع با خبر نشدند،

موضوع برمی‌گرده به حدود سی‌سال قبل که بزرگ‌ترهای خانواده داماد به خاطر وضعیت مالی متوسط و مذهبی بودنشان از طرف بزرگ‌ترهای خانواده عروس طرد شده بودند. اما بعد از سال‌ها بی آن‌که همدیگر را ببینند و بشناسند، عروس خانم و آقاداماد و خانواده‌هاشون در یک طراز مالی و عقیدتی هم‌کفو، همدیگر رو می‌پسندند و بزرگترهای خانواده هم در مراسم بله برون دوباره همدیگر رو می بینند و می‌پذیرند.


چه‌قدر رومانتیک! :)

سلام

چه صورت مسأله ای! 

دختر خانم خواهر دوقلو داشته بعد اینها اشتباهی با یه خواهر دیگه حرف زدن؟ 

 

واقعا چیزی به ذهنم نمیرسه خب!

پاسخ:
سلام بر شما.
این که خیلی فانتزیه!

سلام 

دل خوری بین خانواده از قبل بوده.و هم دیگه میشناختن

پاسخ:
سلام بر خانم حسانه.

چیزی توی همین مایه‌ها.
50 امتیاز برای شما.

کامنت آقای شاگرد بنا...

چه چیز مهم بوده که هر دوتا خانواده، به هم که برخورد کردند، از هم شرمنده شدند؟

.

آقا شام و شیرینی اش را شما نوش جان کردید، آنوقت ما باید فسفر بسوزانیم، معما حل کنیم؟ : )))

پاسخ:
از اون چیزهایی که خدا برای خانواده‌های ما نمی‌پسنده!
:))

یعنی سخت تر از علم حروف و اعداد و دشوارتر از علوم آفاقی و انفسی هستش؟ :)

با خانواده داماد قبلا جایی نادانسته برخورد بدی داشتن؟

پاسخ:
تقریباً درسته.
50 امتیاز :)
۲۵ خرداد ۰۲ ، ۰۷:۴۷ شنگول العلما

سلام

این همون دختری بود که قبلا به خواستگاری یکی دیگه از فامیل های داماد جواب رد داده بود ^_^. 

پاسخ:
سلام بر جناب شنگول العلما.
اینم سوژۀ جالبی میتونه باشه :)

پ.ن: کامنت شاگرد بنا.
۲۵ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۲۴ سوسن جعفری

سلام. قبول نیست چون شاگرد بنا آخرین پستش در همین باره بود حضور ذهن داشتن.

ما که از اون خانواده‌هاش نیستیم چه بدونیم؟! 

پاسخ:
سلام و درود.
حق با شماست!
البته فقط یه سکانسش مشابه بود که اونم بقول خودش نصفه نیمه بود :)

الهی هیچ وقت خانواده‌های فامیلتون با هم قهر نباشین.
۲۵ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۴۵ دامنه | دارابی

جناب آقای مرآت سلام

گرچه جواب را دادید، اما برای چیستان شما، مغز ما ۱۰۰ گرم گردو نیاز داشت! که توی این گرونی گزاف کار شاقی‌ست. راستی! ماه‌داماد را خوب جای «شاه» جایگزین کردی. جالب بود دوری از لفظ‌های شاهی و پادشاهی و امپراطوری

پاسخ:
درود بر جناب دارابی‌جون.
:)

گرونی گردو شایعه است آقا! میگید نه برید از مغازه‌های محلۀ آقامحمود بپرسین :)

شما بذارید ما برسیم به مرحله خواستگاری، اصلا مهم نیست خانواده ها قهرن یا نه (که صد البته بسیار مهمه)

 

پاسخ:
نه آقا! اینا خیلی مهمه :)وسط چین

یعنی شما هنوز پشت خط موندین؟  :((

سلام

چقدر عجیب!!

هستن خانواده های که با هم قهر هستن و رفت و آمد ندارن ولی نه اونقدر که همدیگرو نشناسن. اینا خیلی خیلی قهر بودن :))

پاسخ:
سلام بر شما.
این‌ها از معجزات زندگی دوران مدرنیته است!

خودکرده را تدبیر چیست؟؟
۲۵ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۶ دامنه | دارابی

مجدد سلام آقای مرآت عزیز

قمی‌ها مسیرشان گذرخان است، نه نارمک!

پاسخ:
تجدید سلام و کلام.

در مکتب آقامحمود هیچی محال نیست.

از گذر خان بگذرید، تشریف ببرید باغات کهک، شعبۀ دوم نارمک :))

۲۵ خرداد ۰۲ ، ۱۵:۰۶ ملیحه قنادیان

درود بر شما

جالب بود و جای بسی تامل !

پاسخ:
درود بر حضرت شما :)

بله خب! :) ما همچنان پشت خطی هستیم و جوابمون رو با انتقال تماس میدن!

خودمم میدونم اینا مهمه منظورم همین بود که گفتید پشت خط موندین.

یه رفیق داشتم 7 سال نامزد بودن ولی به خاطر اختلاف خانواده ها آخرش کارشون به جدایی رسید. خانواده مهمه و خیلی وقتا مشکل ساز میشه. البته قضیه رفیم سر مسائل مالی بود نه قهر و این داستانا.. مثلا خانواده دختر میگن خونه بزنید به اسم دخترمون!!!!!!

پاسخ:
جواب رد با انتقال تماس!!
عجب ماجرایی!
امیدوارم به زودی خبرهای خوب بشنویم ازتون...

قصۀ پر غصۀ ازدواج‌های ما :((
۲۵ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۰۳ حسین مرجانی

ما که نداریم از این چیزا

ولی خیلی سخته‌ها

پاسخ:
خدارو شکر.
ان‌شاءالله تو هیچ خانواده‌ای نباشه از این چیزا..
اگرهم هست با این سوپرایزها ختم به خوشی بشه.

سلام علیکم

الحمدلله که ختم به خیر بزرگی شد.

پاسخ:
و علیک السلام،
مبارکشون باشه ان‌شاءالله.
واقعاً به زیبایی رقم خورد.
۲۶ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۱۱ محسن رحمانی

سلام

چه جالب .حالا مگه چه نسبتی داشتن با هم ؟

پاسخ:
سلام آقامحسن عزیز،

پدر آقاپسر با مادر دخترخانم نسبت فامیلی نزدیک دارن

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">