- به همان اندازه که از اباحه گری منورالفکرهای غرب زده بیزارم؛ از خشک مغزی بعضی مذهبی های بی ظرفیت و بی مایگی متدین های بی خاصیت هم گریزانم. به نظر من تقیُّدات مذهبی باید در پرتو عقلانیت دینی و اندیشه ورزی اخلاقی ظهور و بروز پیدا کند وگرنه ماندگار و تعالی بخش نخواهد بود!
- سواد داشتن را هرگز به معنی فهیم بودن و عقلانیت نمی دانم. کما این که ایمان و تهجد و تقیّد را هم در تضاد با سوادآموزی و علم اندوزی نمی دانم.
- روز اول برایش نوشته بودم: در کوی طهارت و بندگی، خیری در انکار لذایذ و غرایز نیست و امروز در یادداشتی دوستانه برایش نوشتم: در فصل استیصال، تکیه بر دیوار جهل جایز نیست.
خلاصۀ ماجرا در دو پرده:
پردۀ اول: رفتارهایش رنگ و لعاب مذهبی داشت با ریشی نسبتاً بلند، کبوتر جلد هیئت بود اما اهل مسجد نبود. دم به دم صدای مداحی از گوشی موبایلش شنیده می شد، پای ثابت مجالس مداحی بود، علاقه ای به ورزش، گردش و ادامۀ تحصیل نداشت، حتی از تفریحات سالم و باهمی های پاک دوستانه هم برای خودش دریغ می کرد، علامت ویژه اش یک تسبیح عنّابی رنگ بود و دو انگشتر عقیق به انگشتانش، او حتی موقع رانندگی هم گاز و فرمان ماشین را با ریتم آهنگ مداحی تنظیم می کرد...، ...، ...، ...
پردۀ دوم: چندسال پیش به صورت اتفاقی و به بهانۀ دانش و درآمد، جلای وطن کرد و همان جا بود که تغییر قیافه داد و افکار و رفتار قبلی اش را کنار گذاشت.. سال سوم اقامتش در ترکیه نزد کشیش مسیحی زمین گیر شد، دوسال زیر سایۀ صلیب درس تبشیر آموخت!! 38 ساله بود که آیین کلیسا را هم کنار گذاشت و به آموختن موسیقی علاقمند شد. در هنر موسیقی راه به جایی نبرد، چون هزینه هایش سنگین بود و حوصلۀ او اندک... چند هفته ای آویزان این و آن بود. اما از روی کنچکاوی و تفنن به حلقه های کیهانی پیوست... حدود یک سال در حس و حال انرژی کیهانی بال و پر می زد و دنیای وسیع تری را بر پایۀ «خودآگاهی های شتاب دهنده» برای خود جستجو می کرد...!! اما بالاخره پس از چندسال دوری و رنجوری، با دست خالی و با ذهنی مشوّش به وطن بازگشت و حالا چند صباحی است که خانواده او برای درمانش به تکاپو افتاده اند.. خانوادۀ مظلومش، بین امید و نگرانی می چرخند و به هر دری می زنند تا فرزند 40 ساله شان را از ورطه اعتیاد نجات دهند...به باباش گفتم: امید، دور را نزدیک می کند.
پ.ن: من هنوز معتقدم که دوست ناباب و ذغال خوب هردو بهانه اند، اما تو اگر می خواهی خواب لغزش هایت تعبیر نشود؛ باید از دوست ناباب حذر کنی و از ذغال خوب صرفِ نظر...