https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۱۳ مطلب با موضوع «نقد موضوعی» ثبت شده است

چند روز قبل در جمع بعضی اهالی فرهنگ و رسانه بودیم. طبق معمول پاره‌ای بحث‌های شاذ مطرح شد که این روزها جزو معضلات منتسب به بعضی حضرات مسئله ساز است. بنده هم از باب آسیب شناسی موضوع، حرف‌هایی زدم که اگرچه برای بعضی‌ها تلخ و گزنده بود. اما در مجموع مقبول افتاد و خودش شد سرفصل یک بررسی کارشناسانه برای ارائه.

فقط چکیده‌ای قلیل از مقدمۀ حرف‌هایم:

  • از وقتی حوزه‌های خلق‌السّاعه با مدیریت مستقیم و غیر مستقیم فلان روحانی منصب دار دولتی یا با تولیت فلان آیت‌الله اخلاقی‌نما و فلان روحانی‌ ناآزموده و ساده‌اندیش یکی پس از دیگری تأسیس شدند؛
  • از وقتی پای شرکت‌های تجاری و پای مؤسسات انتفاعی به این قبیل حوزه‌های بدلی باز شد،
  • از وقتی منافع طرح‌های اقتصادی خرد و کلان و درآمدهای تکلیفی و مساعدت‌های تبصره‌ای را به شهریه طلاب حوزه‌های بالاشهری تزریق کردند،
  • از وقتی که برکت موقوفات و نذورات و وجوهات مردمی از سفرۀ سیادت و سادگی طلاب تازه به دوران رسیده رخت بر بست؛

از همان موقع تولیت‌های تعلیم و تربیت در حوزه‌های دینی خلق الساعه، آلوده به آفت شد و رفته رفته اساتید بی مایه و مدیران بی پایه، در فرایند درس و بحث و اخلاق، دقت را فدای سرعت و تهذیب را فدای مواجب نو ترکیب کردند! بعد هم برملا شدن آثار تخریبی و فسادهای مالی جورواجور و حرف‌های دشمن پسند و حضورهای بی تأثیر و فتواهای شاذ و بعضی چیزهای بی‌ربط دیگر...

و از همان وقت بود که پدیدۀ ظاهربینی در برخی دانش آموختگان به ظاهر معمم رواج یافت و دیوار پارسایی‌شان فرو ریخت و دیگر زیِّ طلبگی برازندۀ شأن و منزلت آن‌ها نبود!

 

پ.ن:

  1. یک نامۀ سرگشاده نوشته بودم خطاب به آقای صدیقی. اما بنا به مصلحتی فعلاً از انتشارش در وبلاگ صرفنظر کردم و گذاشتم بماند برای بعد.
  2. پیشنهاد بعضی خوبان این است که آقای صدیقی از سمت خطیب موقت جمعه تهران استعفا دهد. اما کسانی هم هستند که معتقدند ایشان با این اقدام نابخردانه به خودی خود از همۀ سمت‌هایش معزول است. چه اعلام بشود، چه اعلام نشود...
۲ نظر موافقین ۳ ۰ ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۰۱:۱۰
مرآت

عادت ‌آدم‌های خود حق‌پندار این است که اخلاق و دیانت  مردم را با سلیقه شخصی خودشون می‌سنجند و حق خود می‌دانند که مرتبۀ دینداری من را، شما را و بقیه را با خط‍‌کش سلایق خودشون اندازه بگیرند. این‌ها حتی راستی و ناراستی احکام شرعی را هم با شاقول وهم و فهم شخصی‌شان می‌سنجند. عادت این جماعت این است که خودشون را همیشه با شخصیتی موجه و آداب‌مند به مردم می‌شناسانند و اصرار دارند که همان شخصیت دروغین را به دیگران هم دیکته ‌کنند.

به این ترتیب اگر کسی با آهنگ اون‌ها کوک بشه، اگر کسی با ساز آن‌ها برقصه و اگر کسی تو زمین آن‌ها بازی کند، مقبولیت دارد وگرنه مغضوب است، داغون است، نفرت انگیز و حروم زاده‌ است! و بالاخره تحریم می‌شود. توفیری هم ندارد که آن شخصِ مغضوب، هویت حقیقی داشته باشد یا وبلاگ‌نویس محترمی باشد در گوشه‌ای از فضای متروک بلاگستان؟

من این جور آدم‌ها را برای خودم قابل دوستی و مشورت نمی‌دانم و از نظر من نتیجۀ فکر و عمل این جور آدم‌ها با جریان زن زندگی آزادی یکسان است. چون نتیجه‌اش می‌شود دوستی خاله‌خرسه.

 

+ برای مخاطب خاص...

۶ نظر موافقین ۱۰ ۰ ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۲۶
مرآت

نکته: از پایش رفتارهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مردم، به یقین رسیدم که مقوله‌ای به نام دین گریزی در بین مردم وجود ندارد! و آن‌چه که امروز در شکل عدم گرایش یا عدم تقیّد آدم‌ها به هنجارهای دینی و یا بعضی نافرمانی‌های مذهبی ظهور و بروز دارد، از نظر من دین گریزی محسوب نمی‌شود!

به نظر من، افراد جامعه از نظر رفتارها، گرایش‌ها و عدم گرایش‌ها به چهار دسته تعریف می‌شوند: 1- دین‌باور. 2- دین‌ستیز. 3- دین‌فروش 4- سرگردان یا معطل..

  1. دین‌باوران، کسانی هستند که نه در شرایط شیک و شادابی، نه در شرایط تنگدستی و فقر، نه در توفان فتنه‌ها، نه در مرگ و بیماری و نه حتّی در آوارگی و بی‌خانمانی و جنگ، دین را رها نمی‌کنند. مبنای اعتقادی دین‌باوران، عملکردِ خوب یا ناخوبِ حکّام و مسئولان جامعه نیست که یک روز به ساز آن ها برقصند و روز دیگر با لغزش آن ها بلغزند. دین‌باوران حقیقی، شاید به حکم وظیفه از حکومت دینی حمایت کنند، اما دین خود را به خاطر خطا و نارسایی حاکمان دینی، از دست نمی‌دهند.
  2. دین‌ستیزان، این گروه در خصومت با دین، کینه‌ای دیرینه دارند. گاهی به‌صورت فردی علیه دین جیغ و تیغ می‌کشند و گاهی در معیّت طواغیت و در رکاب زرسالاران با آرمان‌های دینی می‌ستیزند. این گونه آدم‌ها، دین و آموزه‌های دینی را مزاحم غارتگری‌های خود می‌دانند و آرمان‌های زندگی خود را در سایۀ مادیگرایی و اهداف شیطانی جستجو می‌کنند...
  3. دستۀ دیگر، دین‌فروشان هستند که اگرچه ظاهر خود را به زیور دین می‌آرایند، اما دین، آرمان و آرزوی آن‌ها نیست. دین‌فروشان، تا زمانی که بازار دنیایشان غرق سکه و دلار باشد و بساط آسایش و شادابی و رفاه‌شان بهم نریزد، دست‌بوس دین هستند و حتی سفرۀ نذرونیازشان هم  گسترده است. اما اگر باد حوادث بر گوشۀ سفرۀ نام و نان‌شان بِوَزد و بساط عیش و نوششان را مکدر سازد، فوراً آرد دین را می‌بیزند و الک دیانت را بر دیوار تعیّش می‌آویزند. آنگاه در کسری از ثانیه، اعتقاد نداشتۀ خود را می‌فروشند و به اردوگاه دین‌ستیزان می‌پیوندند. عادتِ دین‌فروشان این است که خود را وقف دین نمی‌کنند، بلکه دین را وسیلۀ زندگی و مذهب را دستاویز عیش و نوش خود می‌دانند. جعل حدیث، تفسیر وارونه از دین، تحریف آموزه‌ها و تصریف حقایق تاریخی، از ابزار ثابتِ دین‌فروشان بوده و هست.
  4. دستۀ آخر افرادی هستند که به‌خودی‌خود، هیچ کنش و واکنشی نسبت به دین و دین‌ستیزی ندارند. اما، هم‌ ظرفیت پذیرش دین را دارند، هم می‌توانند بَردۀ دین‌ستیزان و دین‌فروشان باشند. درواقع، سمت ‌و سوی حرکت این جماعت، شناور است. بستگی دارد که چرخ سلایق صاحبان قدرت به کدام سو بچرخد و نسیم نوازش دولت‌ها از کدام سو بوَزد...

پ.ن: به نظرم جملۀ معروف «الناس علی دین ملوکهم» و کلام زیبای «الناس بأمرائهم أشبه منهم بآبائهم» روی همین دسته از مردم تأکید دارد.

 

۵ نظر موافقین ۶ ۰ ۲۲ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۳۲
مرآت

به این دو جمله توجه کنید:

جملۀ اول: خاتمی خطیب جمعه تهران با اشاره به دستگیری سارقان صندوق امانات بانک ملی تصریح کرد: «الحمدلله صندوق ها برگشته است. ما از پلیس محترم نیروی انتظامی کمال تشکر را داریم که با سرعت این سارقان خبیث دستگیر شدند»

من از این جمله متوجه می شوم که شأن خطیب جمعه آن قدر تنزل پیدا کرده که اولاً خوش باورانه به گزارش ها می نگرد. ثانیاً بر فرض صحت دستگیری سارقان، از جناب پلیس برای انجام کاری که وظیفۀ پیش پا افتادۀ او  بوده تشکر می کند، اما از این که پلیس در انجام وظیفه اصلی اش تعلل کرده است، هیچ سخنی نمی گوید. آخه عزیز من اگر جناب پلیس و سایر دستگاه های مسئول، خوب مراقبت می کردند و هوشیاری به خرج می دادند که این رسوایی بزرگ و پرهزینه اتفاق نمی افتاد! حالا گیرم پلیس آمده گندی را که خودش زده جمع کرده! این چه نیازی به تشکر دارد؟

جناب خاتمی عزیز؛ این فرمایش شما یعنی سرپوش گذاشتن به خطای امنیتی پلیس، یعنی فرمایشی شدن خطبه ها، یعنی تبدیل شدن نماز سیاسی عبادی به یک سخنرانی تشریفاتی و بی خاصیت. یعنی نان قرض دادن نهادهای حاکمیتی به یکدیگر. یعنی جای توبیخ و تشویق و خادم و خائن را عوض کردن! و این بسیار بسیار غم انگیز است.

جملۀ دوم: خطیب نماز جمعه تهران خاطرنشان کرد: ما از دستگیری کسی خوشمان نمی‌آید، اما اگر این جانی ها آزاد بمانند امنیت رخت بر می‌بندد.

آقای خاتمی عزیز؛ لطفاً مخاطب حرفتان را مشخص بفرمایید. بعد هم این جانی های مورد نظر شما تا حالا آزاد بودند، هنوز هم از این نمونه جانی ها زیاد داریم که آزادانه می گردند و منتظر فرصت و غفلت نهادهای مسئول هستند تا سرقتی بزرگ تر از این را مرتکب شوند!

جناب خاتمی عزیز، من در پاکی و سلامت زندگی و دلسوزی شما ذره ای تردید ندارم و شما را از بقیۀ خطبای موقت نماز جمعۀ تهران جسورتر، دلسوخته تر و ممتاز تر می دانم و این توفیق را دارم که سالی چند نوبت پای خطبه های شما حضور داشته باشم! اما دو نکته را عنایت داشته باشید:

اولاً پلیس در نگهداری یا آزاد کردن این سارقان، هیچ اختیاری از خود ندارد و قانون هم به پلیس چنین اجازه ای را نمی دهد! پس لطفاً مخاطب خود را اشتباه نگیرید.

ثانیاً، این سرقت تاریخی قطعاً کار یک فرد و یک گروه دله دزد نیست، اگر قبول ندارید، منتظر بمانید تا ابعاد و ماهیت این سرقت بزرگ برای شما مشخص شود! اما عجالتاً از من یک لا قبا بپذیرید که این سرقت با برنامۀ از پیش طراحی شده صورت گرفته و پشت این ماجرا یقیناً یک شاه دزد حرفه ای صهیونیستی قرار دارد که عوامل مختلف داخلی را به خدمت گرفته و آنها را تا مغز استخوان نظام نفوذ داده است. پس لطفاً برای یک بار هم  که شده از مسئولین بخواهید ابعاد این ماجرا را برای مردم توضیح دهند و مسببین و مقصرین و عاملین ریز و درشت این عملیات پیچیده را برای مردم بر ملا کنند. بعلاوه بدانید که بعضی از قوانین جزایی ما مربوط به هشتاد سال قبل است که شکل و ماهیت و اندازه و محتوایش با نوع سرقت های امروز هیچ تناسبی ندارد. بنابراین، قبل از هرچیز، باید قوانین جزایی کشور توسط مجلس و قوۀ قضاییه اصلاح و مجازات هایی وضع شود که با جرم تناسب داشته باشد وگرنه، اشد مجازات های کنونی هم نمی تواند برای این سارقین باز دارنده باشد...

آقای خاتمی عزیز نترسید، شجاعت داشته باشید و بخشی از فریادتان را علیه بعضی مسئولان غافل، تنبل، خائن و مفت خور داخلی هزینه بفرمایید... باور بفرمایید که ساختار اداری و قضایی ما از پای بست ویران است...

 

+خطیب جمعه تهران جملۀ دیگری هم داشتند که در مقولۀ دیگری قابل نقد است و با این پست همخوانی ندارد

۵ نظر موافقین ۵ ۰ ۲۱ خرداد ۰۱ ، ۱۴:۲۷
مرآت

دهه هشتاد بود که دگراندیشان جامعه ما آرام آرام به رادیو تلویزیون های اون ور آب، گرایش پیدا کردند. در توجیه این گرایش نیز فقط یک دلیل داشتند و آن این بود که می گفتند، صدا و سیمای ما اخبار را سانسور می کند و حقیقت را به مردم نمی گوید!

یادم هست که گرایش این طیف از آدم ها به تلویزیون های بیگانه، تدریجاً به سایر اقشار مردم هم سرایت کرد و به صورت یک مسئلۀ سیاسی، در جامعه بروز و ظهور پیدا کرد و مسئولان را به چاره اندیشی وا داشت! به حدی که در هر محفلی که این بحث به میان می آمد، فوراً صدا و سیما را مقصر اصلی این رویکرد معرفی می کردند و به عنوان یک نظر متقن و عالمانه رأی صادر می کردند که صدا و سیما باید برای جذب مخاطب، در زمینه های خبری و هنری، سانسور را کنار بگذارد، به هنرمندان آزادی بدهد و واقعیت ها را از مردم مخفی نکند!

باز یادم هست که در آن روزها آن قدر، تب این مسئله بالا گرفته بود که رئیس دولت وقت، مکرر در مکرر اعلام می کرد که دانستن حق مردم است و مردم باید همه چیز را بدانند و خیلی چیزهای دیگر. جالب این جاست که همین شعار به ظاهر زیبا، تا مغز استخوان اعضای کابینه، نفوذ کرده بود و کار آن قدر بالا گرفته بود که وزیران مرتبط و غیر مرتبط موضوع و سایر مسئولان برخط و درخط و حتی مسئولان امنیتی و انتظامی آن زمان نیز شب و روز بر این بوق می دمیدند تا صدا و سیما را محکوم و مجبور کنند که حداقل در زمینۀ اخبار، سیر تا پیاز وقایع را به مردم منتقل کند!!

حالا بگذریم از این که رئیس دولت وقت، خودش استاد مخفی کاری و وارونه نگاری بود و رسانه های همسو با دولت هم، ماهرانه از کاه، کوه می ساختند و هر دروغ شاخداری را به عنوان راست، به خورد مردم می دادند، اما با همین ترفند موفق شدند مسئولان صدا و سیما را رفته رفته مجاب کنند تا برخی وقایع خبری را ولو مهیج و مخرب و خانمان سوز باشد، روی آنتن ببرند!!

و درست از همان وقت بود که صدا و سیما، در راستای تحقق بخشیدن به شعار فریبکارانۀ «دانستن حق مردم است» برخی اخبار مربوط به ناهنجاری های اجتماعی، ناهنجاری های اخلاقی، درگیری های جناحی، شعارهای براندازانۀ معاندان و برخی نیش و کنایه و لج بازی مسئولان سه قوه را بدون توجه به خاستگاه واقعه و بدون توجه به پیامدهای سوء آن، در قالب برنامه های خبری و غیر خبری روی آنتن برد. تا اصلاح طلبانِ دگراندیشِ غربگرا را مسرور کند و بعضی اصولگراهای خشک مغز را به مقابله علیه جناح رقیب وادارد. اما صدا و سیما نه تنها با این کار مخاطب را جذب نکرد؛ بلکه حفره های یأس و سرخوردگی و اختلاف را هم در بین مردم عمیق و عمیق تر کرد و حتی رابطه های خانوادگی و خویشاوندی ما را هم به مسلخ برد.

اما حالا دوسالی هست که از گوشه و کنار جامعه  صدای اعتراض اساتید و نخبگان و دلسوزان بلند شده و می گویند چرا صدا و سیمای ما این قدر بی مهابا شده، چرا این قدر خبرهای منفی را بولد می کند و چرا دزدی ها، اختلاس ها، گرانی ها و نابسامانی های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را دم به ساعت بازنشر می دهد!؟؟

و در این میان ما ماندیم و ماجرای لاینحل یک بام و دوهوا که چرا دانستن و شفافیت، در یک زمان مطلوب است و حق شهروندی محسوب می شود و در دوره ای دیگر مذموم است و سم مهلک که مردم را و سلامت سیاسی جامعه را به جهنم ناامیدی و وازدگی می کشاند...

پ.ن:

  1. از امیر مؤمنان علی علیه السلام: «ولا تقل ما لا تعلم، بل لا تقل کل ما تعلم» آن چه نمی دانی مگو! اما هر آن چه  را هم که می دانی مگو! 
  2. ضرب المثل معروف: دروغ نباید گفت، هر راست نیز نشاید گفت.
  3. هرسخن جایی و هر نکته/ نقطه/ مکانی دارد...

 

۲ نظر موافقین ۴ ۰ ۰۶ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۳۷
مرآت

اگر تا یک هفتۀ قبل، در بارۀ اسم و شخصیت «حسن صیاد خدایی» از هشتاد میلیون ایرانی سئوال می کردیم، غیر از معدودی افراد خانواده و بستگان و همکارانش، هیچکس او را نمی شناخت و اگر بخواهیم به شکل آماری حرف بزنیم، باید بگوییم در بالاترین تخمین از هر 266666 نفر ایرانی فقط یک نفر شهید صیاد خدایی را می شناخت.

و حالا چند سئوال مرتبط:

  1. چرا ما ایرانی ها، شخصیت های علمی و ارزشمند کشورمان مثل اردشیر حسین‌پور، مجید شهریاری، مصطفی احمدی روشن، مسعود علی‌محمدی، داریوش رضایی‌نژاد، محسن فخری‌زاده مهاباد، حسن تهرانی مقدم و صیاد خدایی را تا قبل از شهادتشان نمی شناسیم و فقط بعد از شهادت نام آنها را می شنویم؟ مگر هوش و حواس ما کجاست و اولویت های زندگی ما در کدام نقطه متمرکز است که از این ها غافل می مانیم؟
  2. چرا آمریکا و اسرائیل و انگلیس، چهره های سرشناس و اثرگذار ما را بیشتر از خود ما می شناسند؟ و چرا بهتر از ما آن ها را ردیابی می کنند؟
  3. گفته شده است که این ترور، به لحاظ شیوه و شگرد، دنبالۀ عملیات های قبلی اسرائیل است و حالا سئوال این است که اسرائیل چگونه موفق می شود این قبیل افراد را در داخل کشور و در درون یک نهاد نظامی_امنیتی  شناسایی و طرح ترور آنها را به ساده ترین شکل به اجرا گذارد و به ریش ما بخندد؟
  4. سئوال بعدی این است که نهادهای پرسابقۀ امنیتی جمهوری اسلامی و حتی خود سپاه و سازمان اطلاعات سپاه، کجای کار ایستاده اند؟ چرا بعد از 42 سال هنوز باید در برابر آدم کش ها منفعل باشیم؟ و چرا هنوز انقلاب ما باید از این ناحیه آسیب ببیند؟
  5. شهادت برای افراد دلسوختۀ انقلاب، یک افتخار بزرگ است. اما آیا سازمان های مسئول نباید حفاظت و صیانت از این سرمایه ها را وظیفۀ خود بدانند؟

به نظر من، بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب، سازمان های متعدد امنیتی ما باید سیستم ناهمگون خود را بازیابی و بازشناسی کنند. باید به جای ساخت و ساز ابنیه غیر ضرور و به جای ایجاد ساختارهای ناکارآمد و تعدد مراکز نامتوازنِ امنیت سوز؛ راه مقابله با تهدیدات ضد امنیتی را در وفاق و هم دلی و هم صدایی جستجو کنند! باید ظرفیت پراکنده و ناهمساز خود را بیش از هرچیز برای شناسایی عوامل نفوذی در مراکز حیاتی و حسایس متمرکز کنند و حتی باید پیش قدم شوند و این بار، پاک سازی و ایمن سازی سیستم را از درون ساختار خود آغاز کنند.

پ.ن 1- حادثۀ متروپل آبادان هم بسیار ناگوار و جگرسوز بود، اما غمناک تر از آن، حرف های ضد و نقیض و شبه دروغ است که مقامات مسئول دارند به خورد خلایق می دهند و داغ ما را عمیق تر می کنند.

پ.ن 2- اگر حال دعا داشتید، از خدا بخواهید به آقای استاندار خوزستان، به فرماندار آبادان، به آقای مخبر و به محسن رضایی و به بقیۀ مسئولین مشابه، ذره ای صداقت، درایت و فهم فرهنگی عنایت کند.

۶ نظر موافقین ۷ ۰ ۰۳ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۰۴
مرآت

 

این نقد، فقط محتوای اشعار مداحان را در بر می گیرد و شامل شخصیت، اخلاص، مقبولیت و محبوبیت مداحان عزیز و بزرگوار نخواهد بود.

  1. شعر، از نیازهای اولیه مداحی است. شعرهایی که هم از نظر محتوا و هم از نظر وزن و قافیه و صنایع ادبی، برازندۀ شأن و مقام آسمانی ائمۀ اطهار علیهم السلام باشد. اما متأسفانه از معایب و آفت های مداحان امروزی، بعضی سروده ها و اشعار من درآوردی است، سروده هایی که محتوای خوبی ندارند، از وزن و قافیه بی بهره اند، از مضامین ارزنده و آموزنده تهی و واژه هایش بسیار کم مایه و بی ارزش است،
  2. عیب دیگر این است که سرایندۀ بعضی از شعرها، خود مداحان هستند که معمولاً با قواعد و اصول ساختاری شعر آشنایی ندارند. در نتیجه، مضمون اشعار آنها (اگر بشود به آن شعر گفت) گاهی آن قدر بی وزن و کم مقدار و بی محتوا و نچسب است که باید زور زورکی و با کمک کوبه و دهل و دستگاه های موسیقی و سیستم های صوتی پرصدا و با تحمیل آواهای گوش خراش برایش آهنگ بتراشند.
  3. در کنار شعرهای من درآوردی، بعضی اشعار آئینی هستند که از نظر وزن و قافیه تا حدودی قابل قبولند، اما به لحاظ مضمون و محتوا گاهی بسیار نارسا، گاهی وارونه، گاهی نقض غرض و گاهی هم به جای آن که نگاه سراینده به مدح امام باشد، نگاه خودبینانه شاعر در آن نهفته است و بوی انانیت و نفسانیت از آن استشمام می شود. جالب این جاست که مداحان عزیز، معمولاً موقع خواندن این قبیل اشعار، روی عبارت ها و مصرع های نا مطلوب آن بیشتر تأکید می کنند و آن چه بیشتر از همه در ذهن شنوندگان نقش می بندد؛ همان قسمت های پر ایراد شعر است.

برای دستۀ اول و دوم، نمونه و مصداق فراوان است. این دسته از سروده های من درآوردی معمولاً برای دم گرفتن و سینه زنی در سوگواری ها و هنگام دست زدن در مولودی ها استفاده می شود که بعید میدانم کسی نسبت به آن تردید داشته باشد. اما برای دستۀ سوم به چند نمونه اشاره می کنم:

مثال: مرحوم زنده یاد آغاسی در مثنوی های آئینی خود خطاب به امام زمان علیه السلام این چنین می گوید:

  • باهمه ی لحن خوش آوائی ام  * در به در کوچه ی تنهائی ام  ==> یعنی از خود و از خوش آوایی خود می گوید و توقع ندارد که به خاطر خوش آوا بودنش، تنها باشد.
  • ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر *  نغمه ی تو از همه پر شور تر ==> نمی گوید ما از امام دوریم و نمی گوید که باید ما خود را به امام نزدیک کنیم. میگوید امام از ما دور است اون هم در حد دوسه تا کوچه!
  • کاش که این فاصله را کم کنی * محنت این قافله را کم کنی ==> می خواهد که امام فاصله اش را با او نزدیک کند، ضمن این که شاعر توقع دارد هیچ رنج و محنتی نداشته باشد. یعنی می گوید امام خودش را به ما نزدیک کند تا ما دچار رنج و زحمت نباشیم.
  • کاش که همسایه ی ما می شدی * مایه ی آسایه ی ما می شدی ==> این جا هم میگوید کاش «تو» همسایه ما می شدی تا ما در آسایش باشیم. گویا نمی خواهد برای همسایه شدن با امام، خودش را به زحمت بیندازد و گویا از امام هم، فقط و فقط آسایش را می خواهد. یعنی امام را برای آسایش خود صدا می زند.
  • دوش مرا حال خوشی دست داد * سینه ی من را عطشی دست داد. ==> وصف حال خوشش را می گوید که با ابیات قبل رابطۀ معنایی ندارد.
  • نام تو بردم ، لبم آتش گرفت * شعله به دامان سیاوش گرفت ==> تقریباً بی ربط است.
  • نام تو آرامش جان من است * نامه ی تو خط امان من است ==> این بیت را تسامحاً می شود پذیرفت
  • ای نفست یار و مددکار ما  * کی و کجا وعده ی دیدار ما ==> به امام زمان نقش مددکار داده و از امام سئوال می کند که ساعت و محل ملاقات کجا باشد.

از زنده یاد آغاسی بگذریم و به بعضی نمونه های دیگر اشاره کنم.

  • قربون کبوترای حرمت امام رضا - قربون گنبد طلات امام رضا! ===> این هم از عبارت هایی است که خیلی ها زمزمه و تکرارش می کنند. در حالی که اولاً این نوع حرف ها نشان می دهد که انسان بیش از آن که متوجه امام باشد، سرگرم کبوترهاست. ثانیاً  کبوترهای حرم، ارزش و قابلیت آن را ندارند که انسان خود را قربانی آنها کند. ضمن آن که گنبد طلا هم به خودی خود اصالت ندارد و هیچ شأنیتی برای امام نمی سازد.
  • گرد حرم دویده ام، صفا و مروه دیده ام ، هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود. ===> معنی و مفهوم این عبارت، نوعی منیّت است. غلظت «من» در این عبارت خیلی زیاد است. در حالی که عاشق امام باید در برابر امام، خود را نبیند و باید بگوید هرچه و هرجا که امام بخواهد و هرچه امام بپسندد.
  • من ایرانم و تو عراقی، چه فراقی چه فراقی، بگیر از دلم یه سراغی ،  چه فراقی چه فراقی!! ===> لابد شاعر توقع دارد که امام در ایران باشد و حالا که امام در عراق است باید بیاید و سراغ او را بگیرد و یا او را نزد خود به عراق ببرد!
  • دوری و دوستی سرم نمیشه و هیچ کجا واسم حرم نمیشه. ===> امام را با یک ضرب المثل نامقبول مخاطب قرار داده، به شیوۀ رفاقت های لوطی منشانه و گویش دگماتیسمی با امام حرف می زند و طوری وانمود می کند که انگار از همه جا گریزان است و وقتش را فقط  می خواهد در حرم بگذراند.
  • از تو دورم باورم نمیشه و دارم میمیرم! ===> اولاً چرا باورت نمیشه که از امام دور هستی؟ دوم این که من باشم به شاعر میگم خب به درک که داری می میری، بایدم بمیری، مگه توقع داری زنده باشی که حتماً سفر اربعین بروی و چای عراقی بخوری؟
  • کربلا  واسم ضروریه حسین،  اربعین اوضاع چجوریه حسین؟ ===> بخش اولش قابل قبوله. اما بخش دوم این عبارت حاوی نوعی سئوال بی مزه و غیر مؤدبانه در برابر امام است.
    کار من امسال صبوریه!  دارم میمیرم ===> این نوع حرف زدن با آدم های عادی شاید قابل قبول باشد ولی در شأن امام معصوم نیست.
  • آرزومه راهی مشایه شم  کربلایی شم باهات همسایه شم! پرچم سرخت باشه! آسایشم!  ===> این جا چیزی که برای شاعر یا مداح مهم است، این است که همسایۀ امام حسین باشد تا در آسایش باشد. یعنی شاعر، بازهم امام را برای آسایش خود می خواهد.
  • این روزا عطر اقاقی رو می خوام،  تلخی چای عراقی رو میخوام! ===> باز هم منیّت و «من» با غلظت بالا مطرح می شود. در عین حال با این عبارت، سطح اربعین را در حد خوردن چای عراقی پایین می آورد. یعنی شکم، یعنی هوس، یعنی قهوه خونه!

و حالا دوسه نمونۀ مشهورتر:

  • خدایا به روی درخشان مهدی، به زلف سیاه و پریشان مهدی! ===> نمی دانم این شاعر امام را کجا دیده و از کجا می داند که مثلاً زلف امام، هم سیاه است و هم پریشان است؟
  • به حج جمیلش به جاه جلیلش ، به صوت حجازی قرآن مهدی!  ===> در بارۀ جاه و مقام امام بحثی نیست، اما آیا شاعر حج امام را دیده است؟ صوت قرآن امام را شنیده است. اصلاً شاعر می داند صوت حجازی قرآن یعنی چه و چه ویژگی هایی دارد؟ و اصلاً صوت حجاز اصالت دارد؟ و اگر امام با صوت دیگری قران را تلاوت کند، قابل قبول نیست؟
  • به صبح عِراق و شبانگاه شامَش به آهنگ سَمت خراسان مهدی! ===> واقعاً نمی دانم بین صبح عراق و شبِ شام و آهنگ سمت خراسان چه رابطه ای وجود دارد و این عبارت چه پیامی می تواند داشته باشد؟

نمونه های ضعیف و خفیف در اشعار مداحان فراوان است که اگر بخواهم به آنها اشاره کنم، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. اما:

علاج تشنه کامی جرعه آبی ست

برای امشب این مقدار کافی ست

 

۱۰ نظر موافقین ۳ ۰ ۱۰ دی ۰۰ ، ۲۱:۵۸
مرآت

 

با خرید از فروشگاه های سپه، اتکا، جانبازان، فرهنگیان و بعضی تعاونی ها مشکلی ندارم. اما خرید از فروشگاه های زنجیره ای رفاه، کورش، شهروند، جامبو، هایپرمی و امثال این ها رو اصلاً نمی پسندم. دلیلش این است که اولاً از محیط این فروشگاه ها خوشم نمیاد. دوم این که با خانم های صندوق دارش ناسازگارم. سوم اینکه در این فروشگاه ها از خانم ها بعنوان کارگر برای چیدمان کالا و به قول خودشون شارژکردن قفسه ها استفاده می کنند. چهارم این که قیمت اجناس این فروشگاه ها فیکسه و نه فقط قابل چونه زدن نیست که از سایر مغازه ها گرون تر هم می فروشند. حتی تخفیف هایی هم که اعلام می کنند، الکی و دروغه و قرعه کشی های آنها هم فریبکارانه و شبهه ناک است... آخرین نکته هم این که اطلاع دارم این فروشگاه ها متعلق به گروه ها و جریان های فکری خاصی هست که بازار را در انحصار خود گرفته و آرام آرام نظام سرمایه داری را در کشور شکل می دهند.

بعلاوه این که این فروشگاه ها می توانند با همکاری شرکت های تولیدی و شرکت های توزیع و پخش، در مواقعی کشور را دچار مشکل یا بحران کنند.. کما اینکه در ماه های اول کرونا و بعد هم در بازه های زمانی دیگر، همین فروشگاه های زنجیره ای بودند که  کمبود های مصنوعی ایجاد کردند و باعث افزایش قیمت ها شدند. خب به همین خاطر، من ترجیح می دهم لبنیات و خواروبار و تنقلات و گوشت و مرغ و نیازهای روزانه رو حتی المقدور از مغازه ها، بقالی ها و سوپر مارکت های تزدیک خونه بخرم که هم کار و کاسبی این طفلکی ها تعطیل نشه و هم خدای نکرده برای اجاره سر ماه مغازه شون درمونده نشوند. تازه این جوری انس و الفت مشتری ها با مغازه های محل عمیق تر و رفاقت محلی بین آنها مستحکم تر هم میشه.

 

نتیجه: هوای مغازه های محل خودتون را داشته باشید. و فقط هم از یک مغازه خرید نکنید. گاهی به تناوب از چند مغازه خرید بفرمایید..

 

 

۵ نظر موافقین ۷ ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۲۲:۰۸
مرآت

در بازی های سیاسی، این تجربه را به یاد داریم که در زمان دولت دهم (یعنی همان احمدی نژادی که نبود آنچه می نمود) وقتی ما به سمت آمریکایی ها نمی رفتیم ، عمانی ها هی می آمدند و پیغام هایی از طرف آمریکا برای ما می آوردند که بیایید در مذاکره با یانکی ها مشکلات خود را حل و فصل کنید. ما هم با جواب رد، هر بار آن ها را یک قدم به عقب می راندیم. اما وقتی دولت لیبرال یازدهم سر کار آمد. آمریکایی ها دیدند که دیگر نیاز به پیغام دادن ندارند. چون می دانستند که روحانی و ظریف، خودشان له له می زنند برای گفتگو و امتیاز دادن... به همین دلیل دیـگر پیـغام ها متـوقف شـد و آمـریکائی هـا مرتب با پیش شرط هـای سفت و سخت بـرای ما طـاقچـه بالا می گذاشتن.

و حالا در دولت سیزدهم که جمهوری اسلامی ایران پیگر مذاکرات نیست دو باره هر هفته یک نماینده و یا هیئتی را به تهران می فرستند که آقا بیایید مذاکرات را ادامه بدهید.

به نظر من این ها تجربه هایی است که مبتدی ترین دیپلمات های دنیا هم بلدند و آن را آزموده اند. به همین دلیل معتقدم که از این تجربه ها باید درس بیاموزیم و در شرایط فعلی پیش قدم مذاکره نباشیم. چون فعلاً این آمریکاست که به مذاکره با ما نیاز دارد و حالا ما هستیم که باید طاقچه بالا بگذاریم و حداکثر مطالبات را داشته باشیم. چون بعد از هشت سال گفتگوی زیانبار برحامی یقیناً به این فهم مهم رسیده ایم که مشکل ما از نوع اقتصادی است که در داخل حل می شود نه با گفتگوهای تحقیر آمیز و خسارت بار.

بنذه هم مثل همه معتقدم که تحریم باید شکسته شود، اما نه با التماس و باج دادن. بلکه با عزمی ملی و تلاشی جهادی. شکستن تحریم های خارجی نیاز به برنامه و تلاش داخلی دارد. باید تحریم داخلی را چاره کنیم! و چارۀ کار در این است که قبل از هرچیز نیم نگاهی داشته باشیم به پاکسازی جریان های نفوذ در تمام ارکان سیاسی، تقنینی، اجرایی و حتی در سایر حوزه های علمی، فرهنگی، نظامی و دینی... و بعد از آن نیم نگاهی بیندازیم به نیروی نخبگان جوان و به ظرفیت های طبیعی و خدادادی بی شمار کشور...

 

۲ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۹ آبان ۰۰ ، ۱۴:۵۷
مرآت

قدیما یک جمله ای خیلی خیلی ورد زبون ها بود و زیاد شنیده می شد. مخصوصاً حاجی بازاری ها و داش مشدی ها و هیئتی ها بیشتر این جمله را تکرار می کردند. اون جمله این بود: «عاقبت خاک گِل کوزه گران خواهی شد»

راستش برای منم این جمله خیلی معنی و مفهوم داشت و مثلاً آموزنده و هشدار دهنده بود. اما بعد ها که بزرگتر شدم. دیدم این جمله چندان با اعتقادات ما جور در نمیاد و حداقل یک جای کار این جمله می لنگد. در واقع به این فکر می کردم که این جمله با آیۀ استرجاع یعنی با «انا لله و انا الیه راجعون» همسانی ندارد. ساده تر بگم اینکه ما معتقدیم بعد از مردن فقط خاک نمی شویم، بلکه به سوی خدا باز می گردیم. پس چرا این جمله با مفهومی ناقص این قدر ورد زبون آدما شده است؟

دغدغه ام در این مورد همچنان باقی بود تا این که بعدترها این جمله را به صورت صحیح اش در بیتی از جناب حافظ خواندم که ذهنیتم را کاملاً اصلاح کرد و نتیجه اش همان چیزی شد که به فکر خودم رسیده بود.

بیت جناب حافظ این است:

آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

 

و حالا می فهمم که این بیت دقیقاً بر لزوم عاقبت اندیشی و اعتقاد به معاد و قیامت اشارت دارد.

 

۴ نظر موافقین ۲ ۰ ۱۲ آبان ۰۰ ، ۲۱:۰۷
مرآت