https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۳۰ مطلب با موضوع «مهدویت و انتظار» ثبت شده است

از شعر شاعران جدید با موضوع مهدویت که من خیلی دوستش دارم:

 

عشق از من و نگاه تو تشکیل می‌شود

 گاهی تمام من به تو تبدیل می‌شود

 

 وقتی به داستان نگاه تو می‌رسم

 یکباره شعر وارد تمثیل می شود…

 

 ای عابر بزرگ که با گام‌های تو

 از انتظار پنجره تجلیل می‌شود

 

 تا کی سکوت و خلوت این کوچه‌های سرد

 بر چشم های پنجره تحمیل می‌شود

 

 آیا دوباره مثل همان سال های پیش

 امسال هم بدون تو تحویل می‌شود؟

 

 بی‌شک شبی به پاس غزل‌های چشم تو

 بازار وزن و قافیه تعطیل می‌شود

 

 آن روز هفت سین ارغوانی بهار

 موعود! با سلام تو تکمیل می‌شود...

 

پ.ن:

  1. در مصرع اول بیت آخر، واژۀ اهورایی صحیح است که من به دلیل خاصی واژۀ ارغوانی را جایگزین کرده‌ام
  2. شعر از خانم زهرا بیدکی عزیز...

 

۵ نظر موافقین ۶ ۰ ۲۹ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۰۸
مرآت

پردۀ اول: یکی از احادیث عجیب و غریبی که بر نشانه‌های آخرالزمانی و ظهور امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف اشارت دارد، «طلوع خورشید از مغرب است»!!

این حدیث چه در منابع شیعه یا فریقین، کاملاً موثق و مقبول است و به حدی قطعیت دارد که هیچ یک از علمای قدیم و جدید، در قطعیت آن تردید نکرده‌اند. اما در خصوص این که این پدیده عجیب چگونه اتفاق می‌افتد و آیا از نظر علمی چنین واقعه‌ای قابل اثبات است یا خیر و آیا طلوع خورشید از مغرب، جنبه نمادین دارد یا واقعی؟ تا کنون هیچ یک از محدثین و مفسرین دینی در باره‌اش اعلام نظر قطعی نکرده‌اند.

فقط در برخی احادیث معتبر منظور از خورشید را شخص امام زمان و طلوع خورشید را ظهور امام زمان معرفی کرده‌اند. اما، باز هم این سئوال باقی می‌ماند که اگر منظور از خورشید، وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، طلوع کردنش از مغرب چگونه می‌تواند قابل توجیه باشد؟

پردۀ دوم: شاعر علی معلم دامغانی یک مثنوی طولانی دارد به نام مثنوی «هجرت» با 424 بیت که اهل ادب و حماسه و عرفان، این مثنوی را یکی از مهم‌ترین سروده‌های پر مغز ادبی، تاریخی و معرفتی در معرفی انقلاب اسلامی می‌دانند. علی معلم در این مثنوی بلند، تاریخ عدالتخواهی موحّدانه را از منظر امت‌ها و پیامبران الهی از زمان حضرت آدم تا پیامبر خاتم و از بدر و احد و خیبر تا کربلا و از عاشورا تا 15 خرداد 42 ردیابی کرده و با اشاره به نهضت‌های اصیل شیعه، خط عدالتخواهی را تا انقلاب اسلامی ادامه داده است.

خمیرمایه معرفتی علی معلم در این مثنوی، عمدتاً ظلم‌ستیزی و عدالتجویی موحدانه در ادیان الهی است که برمحور آموزه‌های دینی و متکی بر فلسفۀ وحی و رسالت و ولایت و با نگاه بر احادیث متقن تاریخی سروده شده که البته بسیاری از ابیات این شعر، از نظر ادبی و عرفانی بسیار ثقیل و دشوار است و خواننده باید با تاریخ انبیاء و با واژه‌های ادبی و اصطلاحات عرفانی و ادیان آشنایی داشته باشد تا از مضامین آن بهره‌مند شود. (دشوار بودن، از ویژگی‌های ذاتی شعرهای علی معلم است)

من با توجه به علاقه‌ام به ادبیات، این شعر را ، به دلایل خاص حداقل 10 بار خوانده‌ام که هربار یک یا چند بیت از آن در حافظه‌ام نشسته و هر از گاهی به صورت تکیه کلام زمزمه‌اش می‌کنم.

پردۀ سوم: یکی از مفاهیم پرتکرار این مثنوی که انگار نمی‌خواهد از حافظه‌ام پاک شود، مضمون همین حدیث معروف آخرالزمانی است. که شاعر با برداشتی ظریف و متفاوت، هجرت امام خمینی به پاریس (غرب) و طلوع خورشید انقلاب اسلامی از آنجا را از مصادیق این حدیث یاد کرده و در بیت‌های پایانی شعر، با استناد به این حدیث، غرب را محلی برای دریافت نور امامت و محل برآمدن خورشید انقلاب آخرالزمانی یاد کرده است. چند بیت پایانی این شعر را که از قضا ساده و روان سروده شده بخوانید:

رایت به قمع فتنه بیرون از نجف زد

بر امّت اسلام، بانگ لاتخف زد

چون مصطفى راهى شد از جور عنودان

آتش فکند از قهر، در جان حسودان

با شور ابراهیمیان عرض و لا... کرد

گوئى حسین از کعبه قصد کربلا کرد

 

از عمق جان، اسلامیان خواندند او را

از کفر، سیلى‏‌خوردگان راندند او را

با آنکه میلش سوى اهل خویشتن بود،

پیر پدر مشتاق ابناى وطن بود

در غربت از پوینده خالى شد رکابش

یعنى فرود آمد به مغرب آفتابش

 

چشم جهان، حیران کافرسوزى‏‌اش شد

تا قابلیت از رشادت روزى‏‌اش شد

وز آن قبولى آن امام رفته ما

مشتاق شد، مشتاق جمع تفتۀ ما

در آسمان بر ابرها پُر شد رکابش

از مغرب عالم برآمد آفتابش

مژده‏‌ است گویى در خبر آخر زمان را

خورشید از مغرب فروزد آسمان را

گیتى به کام خلقِ بازیگر نمانَد

و ز توبه کس را بهره ‏اى دیگر نمانَد

آنک ز مغرب مطلع شمس امامت

اینک به مشرق تیغ و میزان و غرامت...

پردۀ چهارم: برای آقای علی معلم آرزوی سلامتی و موفقیت دارم و دوست دارم از ایشان بخواهم با توجه به مطالبات جدید مردمان اروپا و آمریکا و بیداری و خیزشی که این روزها به حمایت از مردم غزه و فلسطین و علیه دولت های حامی اسرائیل غاصب در کشورهای غربی آغاز شده، بیتی دیگر به انتهای شعر 424 بیتی‌اش بیفزاید :))

۲ نظر موافقین ۷ ۰ ۲۳ دی ۰۲ ، ۲۲:۵۱
مرآت

طاق نصرت زندگی کافران همیشه زرین نیست. تصویر زندگی مؤمنان نیز همیشه غمگین نیست. اما سایۀ سالوسِ دیوسیرتان، همیشه سنگین است...

 

ز مِهْربانیِ جانان طمع مَبُر حافظ

که نقشِ جور و نشانِ ستم نخواهد ماند

 

پ.ن: بیت از غزل زیبای حضرت حافظ با این مطلع:

رسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند

چنان نماند، چنین هم نخواهد ماند

۰ نظر موافقین ۹ ۰ ۱۴ آبان ۰۲ ، ۲۱:۵۵
مرآت

سحرگه رهروی در سرزمینی

همی‌گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آن‌گه شود صاف

که در شیشه برآرد اربعینی

*

*

*

امیدوارم اونهایی که در سال‌های پایانی دهه چهارم هستند، قدر خودشون رو بدونند و با کوله‌باری پر از معرفت و مسئولیت وارد دهه پنجم زندگی شوند.

...خدا کند در صیرورت حیات، عهدمان را متعهدانه به خط پایان برسانیم و تا پایان خط، راه را و راهنما را گم نکنیم.

خدا کند ناسپاس نعمت‌های خداوند نباشیم و در عبور از فراز و نشیب دوره‌‌های کودکی و جوانی به کسب رضایت حضرت حق مفتخر باشیم.

و ان‌شاءالله در عصر غیبتِ حجت خدا، گرفتار تردید و یأس و کسالت نشویم و تا قیام مهدی موعود در خط قیادت حضرتتش و نایب راستینش، راست‌قامتانه بایستتیم و شرمندۀ شاهدان شهید این دیار نباشیم.

آدمی را اندک اندک آن هُمام

تا چهل سالش کند مرد تمام

 

پ.ن:

  1. بقره 51، مائده 26 ، اعراف 142 و احقاف 15
  2. ابیات از جناب حافظ و مولوی.

 

۹ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۲ مهر ۰۲ ، ۲۲:۲۹
مرآت

هر روز 12 ساعت حرف زدن و کار کردن در دمای 48 درجه سانتیگراد عراق، البته که می‌تواند خستگی داشته باشد، ملال داشته باشد، درد و رنج و از پا افتادگی هم داشته باشد. اما وقتی راهت را بشناسی، پیشوایت را بشناسی و به راهت ایمان داشته باشی، وقتی آرمان‌هایت مقدس باشد، جهانی باشد، آسمانی باشد و تو به تحقق آرمان‌هایت یقین داشته باشی، دیگر شبانه روز هم که درگیر کار و تلاش باشی کسالت و خستگی معنا ندارد.

حالا اگر لابلای باورهایت، یاوران آگاه‌تر، داناتر و شاداب‌تر از خودت را هم ببینی که حدیث پایداری و عشق را با زبانی زیباتر و رساتر از تو در آن سوی مرزها روایت می‌کنند؛ دیگر نه فقط خسته و درمانده نمی‌شوی بلکه با نشاط دوچندان صحنه‌ را می‌آرایی و به راهت ادامه می‌دهی. فایل را ببینید:

 

 

 

پ.ن: چه‌قدر فاصله است بین فرهنگ انتظار با خواسته‌های سخیف جریان زن، زندگی آزادی و چه‌قدر فرق دارند زنان تمدن‌ساز و زنان هوس‌باز!!

 

۵ نظر موافقین ۹ ۰ ۲۱ شهریور ۰۲ ، ۱۵:۵۹
مرآت

وقتی فانوس دلنوشته‌هایم روشن بود، آرزوهای عطرآگینم را با گلواژه‌های موجود، در میدان قیام و قعود به یادگار می‌نوشتم و بر سینۀ بهار می‌آویختم. اما اینک که بهار جوانی‌ام دست‌فرسود خزان شده است، دل‌نگاره‌هایم را با کلامی از جنس انتظار آرایه می‌بندم و در آرزوی بهاری نیکوتـر، به صندوق آرزوها می‌ریزم. شاید از این میان یکی کارگر شود...

 

+ اللَّهُمَّ اکْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَنَرَاهُ قَرِیباً، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

۸ نظر موافقین ۱۱ ۰ ۰۲ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۴۹
مرآت

یک روزنامه نگار روشنفکر شبه مذهبی می‌گفت: در روزگاری هستیم که امام حی و حاضر داریم و چون امام حی و حاضر داریم هیچ وقت در شرایط اضطرار قرار نمی‌گیریم که بخواهیم در یک واکنش سخت، جان خود را به خطر بیندازیم! و توضیح می داد که در شرایط حاضر، هر اتفاقی بین افراد رخ دهد و هر حادثه‌ای برای مردم پیش بیاید، عادی و اجتناب ناپذیر است. پس رنج ها را، زخم‌ها را و حوادث ناخوش فردی و اجتماعی را باید عادی بدانیم و باید بدون واکنش های سلبی یا ایجابی از کنارش عبور کنیم.

می‌گفت ما نباید به خودمون زیادی اعتماد کنیم و نباید بعنوان دفاع از مظلوم یا تنبیه ظالم مستقیماً مداخله کنیم. می‌گفت تشخیص حق از باطل در چنین شرایطی به عهدۀ ما نیست. خدا ما را به خاطر سکوت کردن و مداخله نکردن مؤاخذه نمی‌کند! و بالاخره جان کلام این روزنامه‌نگار این بود که اقدام حمید رضا الداغی مصداق کاسۀ داغ‌تر از آش است و مقرون به صحت نیست!

گفتمش، واقعاً این رسانه‌ها چی به شما و افکار شما تزریق کرده‌اند که نه فقط دین، بلکه انسانیت و عقلانیت شما را هم به لجن کشیده است!؟

گفتمش، اولاً برخلاف تصور شما شرایط اضطرار همیشه بوده و همیشه خواهد بود، فقط بستگی دارد که من و شما مرد میدانش باشیم یانه؟ گفتمش شرایط اضطرار، چه از نوع طبیعی باشد یا از نوع بشری، فرصتِی است برای عبرت آموزی من و شما که اگر درد دین نداشته باشیم، بهانه می‌سازیم تا از شرایط اضطرار فرار کنیم.

گفتمش آتش سوزی یک خانه در اهواز، شرایط اضطرار است. اما فقط یک نوجوان 15 ساله به نام علی لندی می‌شود مرد میدان آن، که خودش را برای نجات دو زن سالمند بی مهابا به درون آتش می زند! گاهی هم، آتش سوزی یک مدرسه می شود شرایط اضطرار، اما فقط یک معلم فداکار به نام حسن امید‌زاده پیدا می.شود که لهیب آتش را به جان می‌خرد تا جان 30 دانش آموز را نجات ‌دهد.

در 18 تیرماه سال 59 نیز، لو دادن کودتای معروف به نقاب، یک شرایط اضطرار است، اما فقط یک افسر خلبان نیروی هوایی است که در این میدان وارد می‌شود و یک انقلاب عظیم را و یک امت نجات یافته را از خطر خونین نجات می‌هد. یک بار هم شرایط بسیار سخت کردستان ایران می شود شرایط اضطرار، اما باز هم شهید بزرگواری مثل محمد بروجردی است که تنها وارد این میدان می‌شود و در شرایطی که هیچ نقطۀ امیدی برای نجات کردستان نبود و همه کارشناسان سیاسی و نظامی، کردستان را از دست‌رفته می دانستند؛ او یک تنه می‌ایستد و کردستان را از حلقوم گروههای تجزیه طلب نجات می‌دهد.

گفتمش بعضی جلوه‌های ویژه در کودتای شرارت و فاحشگی پائیز 401 هم می‌شود شرایط اضطرار. اما برای گلهای نازنینی مثل آرمان علی‌وردی و روح الله عجمیان و..

و امروز نیز، صحنۀ دفاع از ناموس یک شهروند سبزواری، شرایط اضطرار سختی را رقم می‌زند که البته افتخار میدان داری‌اش فقط برای یک انسان با غیرت و شرافتمند به نام حمیدرضا الداغی ثبت می‌شود . اما درخشش کار این جوان شجاع و غیرتمند، آن‌قدر فروزنده است که چشم جریان فاحشگی مدرن و چشم جریان روشنفکری شما را به شدت خیره کرده است. به همین دلیل جنابعالی و براندازان معاند، قدرت درک و فهم و دیدن آن را ندارید...

 

+ ماجرای شهید الداغی ثابت کرد که جریان برانداز و جریان رسانه‌ای و روایت سازی بیگانه، فقط با آخوند و بسیج و سپاهی مخالف نیستند. بلکه این جریان مستهجن، با هر مرد و زن ایرانی که مدافع عفت و غیرت و انسانیت باشد، در ستیز است...

++ به دوستم گفتم روز حادثه کنار شهید نبودیم. اما به احترام غیرت و انسانیت شهید، حیف نیست تشییع جنازه‌اش  را از دست بدهیم؟ گفت: 1330 کیلومتر رفت و برگشت کمترین هدیه است......هنیئاً له الجنّه.

+++ مردم سبزوار به پاسداشت غیرتش انصافاً سنگ تمام گذاشتند...

۴ نظر موافقین ۱۲ ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۰۱
مرآت

هر انسانی در روند دائمی مرگ و حیات، لاینقطع در حال سیرورت و صیرورت است. اما فلسفه این آمد و شدِ غیر اختیاری این است که انسان بتواند با عمل و عقیده‌اش، چگونه‌بودن و چگونه‌شدن را مشخص و بلکه بر چگونه‌سازی حیات و مرگ جامعه‌اش ایفای نقش نماید...

با این وصف، انسان ها در صیرورت حیاتشان، یا در برابر جریان حق می‌ایستند یا در تأیید و تقویت جریان حق گام بر می‌دارند. که نمونه های مثبت و منفی آن فراوان است. اما از بین تمام نحله‌های فکری تاریخ، خداوند، فقط چهار زن را در دوجبهه متفاوت و متضاد، به صورت ویژه و استثنایی معرفی فرموده و آن‌ها را برای جهانیان مثال زده است. که دو مورد آن در جبهۀ حق و دو مورد دیگرش در جبهۀ غیر حق هستند: (10- 11- 12 سوره تحریم)

در جبهه غیر حق: همسر نوح نبی و همسر جناب لوط هستند که شوهرانشان هردو پیامبر خدا بودند

اما در جبهۀ حق: اول جناب آسیه همسر فرعون مصر بود. دوم جناب مریم مادر حضرت عیسی علیه السلام است که از بدو تولد یتیم بود و بدون همسر زندگی کرد....

جالب این‌جاست که همسر جناب نوح و همسر جناب لوط هردو در کانون وحی و در مرکز رهنمود خداوند بودند و تمام شرایط زندگی مؤمنانه و هدایت برای‌شان فراهم بود، اما آن‌ها حق را نپذیرفتند و گمراهی را تا آخر ادامه دادند.

آن سوی قصه نیز، آسیه همسر فرعون بود. همان فرعون که در عصیان و طغیان تا قبل از اسلام شهرۀ تاریخ بود. و آسیه در دل عقیده و آرمان چنین فرمانروایی می زیست، آسیه تمام گنج‌های زندگی و همۀ شرایط کفرورزی و حق‌ستیزی را در اختیار داشت و همۀ مشوق های گمراهی برای او فراهم بود، اما نه تنها ذره ای لغزش از خود نشان نداد، بلکه آرمانش این بود که خداوند او را نزد خود حیات بهشتی ببخشد و او را از شر عقیده و عملِ فرعون و ستمکاران فرعونی نجات دهد.

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ.

اما حضرت مریم، مادر عیسی علیه‌السلام که مشهور شرق و غرب عالم است، این بانوی برگزیده در مسیر زندگی‌ با چالش های زیادی مواجه بود. مصیبت ها، تهمت‌ها، بی مهری‌ها، شکنجه‌های روحی، طرد شدن‌ها و تنهایی های زیادی را تحمل کرد، اما از مرام و عقیده و آرمان الهی‌ عقب نشینی نکرد و در طول حیات طیبه‌اش حتی یک حرف شکایت آمیز هم بر زبان نیاورد...

این‌ها نمونه‌های قبل از بعثت بود، اما سه نمونۀ بی نظیر هم در تاریخ اسلام داریم که نقش آن‌ها بسی عمیق‌تر و بی بدیل‌تر از نمونه‌های قبل است. هرسه در پایه‌گذاری شریعت، در صیانت از ارکان هدایت، و در جهانی‌سازی دین خدا، نقشی اساسی و  ماندگار از خود باقی گذاشتند و یک جهان را مدیون خود کردند. ===> حضرت خدیجۀ کبری، حضرت فاطمۀ زهرا، حضرت زینب، پیام‌آور کربلا...

و حالا یک سئوال: چرا خداوند، مثال‌ها و نمونه‌های برجستۀ انسانی در هردو جبهه را فقط از بین زنان انتخاب کرده است؟ آیا مردان نمونه در تاریخ برای مثال زدن نداشتیم و یا کم داشتیم؟ واقعاً چرا؟  

به نظر من اگر در این باره خوب تأمل کنیم، قطعاً به اهمیت مقام زن در سرنوشت جوامع انسانی پی خواهیم برد و تصدیق خواهیم کرد که زن در تحولات مثبت یا منفی جوامع بشری، همیشه نسبت به مردان نقش برجسته تر و تأثیرگذارتری داشته است...

 

+ شاید به اقتضای نظرات این پست برخی ویژگی های سه بانوی اول جهان قابل تبیین باشد...

۱۲ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۵ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۲۵
مرآت

 

داشتم واژۀ انتظار را در بعضی لغت نامه های عربی بررسی می کردم. البته می دانستم که انتظار، از ریشۀ «نظر» مشتق شده که واژۀ «نظر» به معنی «حسُّ العَین» است. اما، معنای حسُّ العین برای من اقناع کننده نبود! در نتیجه خیلی زود رسیدم به این که برخی لغت شناسانِ نکته سنج، حِسُّ العین را صرفاً به معنای نظاره کردن با چشم ِ سَر می دانند. اما، معنیِ عمیق تر از آن را «النَّظَر تَأَمُّل الشَّیء بِالعَین» ثبت کرده اند که معنای آن می شود: چشم دوختن همراه با تأمّل

با توجه به این معنی، مفهوم یابی و معادل سازیِ پلکانیِ النَّظَر تَأَمُّلُ الشَّیء بِالعَین برای ما فارسی زبان ها آسان می شود:

«تَأَمُّل الشَّیء بِالعَین» یعنی نگریستن همراه با تأمل ---> یعنی ژرف نگری --->  یعنی غفلت زدایی از ذهن و اندیشه ---> یعنی بصیرتِ دائمی!

این ها ظریف ترین و در عین حال مقبول ترین مفاهیمی هستند که در زبان فارسی می شود برای واژۀ «نظر» ارائه نمود. همچنانکه، لغت نامه های عربی صد سالِ اخیر، همچون المنجد هم چنین معنایی را ثبت کرده اند. مثل:

  • اَنظَرَالرَّجُلَ = به آن مرد مجال اندیشیدن و نظر کردن داد.
  • تَنَظَّرَه = به دقت او را نگاه کرد، صبر کرد و منتظر او شد.
  • اَلنُّظور = مرد دقیق و تیز بین.

بر این اساس، انتظار یعنی حضورِ دائمیِ آمیخته با کیاست و سیاست در عرصۀ خیزش های تعالیِ بخش که بر عهدۀ موحدان پاک اندیش محول شده است. انتظار فرج، یعنی مسئولیتِ هوشمند و روشمند که در تکاپوی فردی و اجتماعی، تک تکِ مؤمنان را به قبول وظیفه فرا می خواند.

از این رو، زیبندۀ مؤمنان است که تاکتیک های مسئولیت را بیاموزند و دیر و دور زمان را با تکنیک انتظار، رصد کنند. تفاخُر مؤمنان به این است که در هر موقِفی از زمان و مکان، کالبدِ اعتقادی و رفتاری خود را در برابر هجومِ نیرنگ های رنگارنگ، واکسینه سازند و وادی حوادثِ سرخ و سیاه را با توسَنِ هوشیاری درنَوَردَند.

با این نگاه، منتظران ظهور، همان مؤمنان حقیقی اند، که به انجام اَفضل الاَعمال مفتخر هستند. همان هایی که به بهانه غیبتِ امام، از پای نمی نشینند و در هیچ شرایطی و با هیچ بهانه ای در مسیر مبارزات حق طلبانه قصور نمی ورزند...

+ تکلیف منتظران مهدی (عج) هیچگاه بر مَدار ساده اندیشی و سستی و سکون رقم نمی خورد!

 

پ.ن: تا کسی رخ ننماید، ز کسی دل نَبرَد // دلبر ما، دلِ ما بُرد و به ما رخ ننمود.

میلاد منجی عالم حضرت حجت بن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشّریف مبارک باد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

النَّظَر: حِسُّ الْعَیْنِ، نَظَره یَنْظُره نَظَراً ومَنْظَراً ومَنْظَرة ونَظَر إِلیه. والمَنْظَر: مَصْدَرُ نَظَر.

الْجَوْهَرِیُّ: النَّظَر تأَمُّل الشَّیْءِ بِالْعَیْنِ، 

لسان العرب ج 5

محمدبن مکرّم بن منظور

۲ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۶ اسفند ۰۱ ، ۲۱:۲۲
مرآت

ای حجت موجّه حق! قافله های شب شکن رفتند، اما من هنوز به شوق شب های بودنت، شعله های فانوس را می بوسم.

مولای من! در سرمای نبودنت، با گریه های گرمِ قنوت مأنوسم و در آرزوی سیادت خورشیدانه ات، زیر آوارِ حادثه های مُدام، با خِرس خستگی می ستیزم و خیس تر از سرشکِ اشک ها، برسینۀ سپیدِ سپاس، قطره های یاس می ریزم.

اللَّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الامَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرَاهُ قَرِیباً، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ...

 

 

کَتَبتُ قصة شوقی و مَدمعی باکی

بیا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی

بسا که گفته‌ام از شوق با دو دیدۀ خود

 ایا منازل سِلمی فَاینَ سلماک...

تا آخر

 

پ.ن: غزل از حضرت حافظ.

۵ نظر موافقین ۱۳ ۰ ۲۴ آذر ۰۱ ، ۲۰:۰۴
مرآت