https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۷۲ مطلب با موضوع «انقلاب، امام و رهبری» ثبت شده است

چند روزی حسابی سرگرم سیاست بودم و کلی نشست و گفتگو با جریانات سیاسی داشتم. بخشی از این گفت وگوها به خواست خودم بود، بعضی هم به دعوت گروها یا لیدرهای رسانه‌ای آن‌ها بود.

امروز، با اصرار یک دوست غیر افراطی اصلاح طلب به یک جمع تقریباً افراطی این جریان دعوت بودم که البته مشابه من افراد دیگری هم در این جمع بودند. در انتهای برنامه مدیر جلسه از مدعوین خواست تا بی تعارف و بدون ملاحظه نظرشان را در بارۀ اصلاح‌طلبان بنویسند. من هم تعریف زیر را نوشتم و دادم خدمتشون:

تبارشناسی اصلاح ‌طلبان؛

مدعیان ضعیف‌النفس، وقتی در مسیر آرمانگرایی دچار اغوا می‌شوند، از وظیفه‌مندی انسانی به طویله‌مندی حیوانی تغییر جنسیت داده و شخصیت مسخ شدۀ خود را در زیست‌بوم جدیدی به نام چراگاه اصلاحات جشن می گیرند...

*********

و حالا اصل مطلب: این نظر قطعی و غیرقابل تغییر بنده است در بارهٔ اصلاح‌طلبان. اما اجازه بدید با کمی تخفیف در بارۀ جریان اصولگرایی هم چیزی برای خودم و شما بنویسم:

راستش را بخواهید سیر تا پیاز جریان‌های اصولگرایی را می‌دانم. حَسَب و نسب خیلی‌هاشون را می‌شناسم، از کارآیی و ناکارآمدی شان خبر دارم و خلاصه چیستی و کیستی آدم‌های این جناح را می‌دونم . به همین دلیل برام فرقی نداره که نامزدهای این جناح توی لیست مبنا باشند، یا شانا، یا اُمناء یا شورای وحدت یا ‌شورای ائتلاف یا جهادگران و یا هر عنوان دیگر. به نظر من، این جریانات و انشعابات آن اگرچه با اصلاح‌طلبان قابل قیاس نیستند؛ اما همه‌شون سر و ته یک کرباسند. در پاکی و بی‌باکی بعضی از شخصیت‌هاشون تردیدی ندارم، ولی عموماً حرفشون با عملشون یکی نیست. ضمن این که اصولگراها نوعاً بدون برنامه و تشکیلات ناپذیرند و همیشه باری به هر جهت کار می‌کنند. (مخصوصاً پایداری‌های ناپایدار) کم و بیش آدم‌های مفتخور و بی خاصیت، افراد قدرت‌طلب و بعضاَ آدم‌های آفتابگردانی هم در بین آنها دیده شده است. خلاصه این که حضرات اصولگرایان عادت دارند که یله و رها باشند و به مرام حزبی و تشکیلاتی تن ندهند. ‌

با این وجود، شرکت در انتخابات یک وظیفه مهم و یک فریضۀ سیاسی است.‌‌ به همین دلیل وظیفۀ بعدی ما این است که از بین همین افراد، خوب‌ترین‌ها را به مجلس بفرستیم.

 

+ بنده قصد ندارم نامزد خاصی را معرفی ‌کنم. فقط توصیه می‌کنم خودتون را مجبور نکنید که حتماً به اسامی مندرج در یک لیست رأی بدهید. بلکه مطالعه کنید، پرس و جو کنید و بر اساس تحقیق و مشورت، از بین نامزدهای موجود، به سالم‌ترین و بی غل و غش‌ترین افراد حاضر رأی بدهید -چه در لیست الف باشند یا در لیست ب- فقط کاری کنید که نزد خدا و وجدان خودتون برای انتخابتون حجت داشته باشید. خودم تا امروز 18 نفر از نامزدهای مورد نظرم را از بین سه لیست جدا کردم و ان‌شاءالله بقیه‌ش را هم از همین سه لیست انتخاب خواهم کرد.

 

++ وقتی هم که رأی دادیم این جور نباشد که تا آخر سنگ حمایت از آنها را به سینه بزنیم. چون جانبداری بیجا و تعصب بیمورد نسبت به نماینده مجلس یا رئیس جمهور و یا هر مسئول دیگری، اساساً با آزاداندیشی و حقیقت ‌طلبی منافات دارد. اصولاً دفاع غیر حق از یک مسئول بدون توجه به عملکرد آن فرد، شأن و شخصیت و اعتبار اخلاقی و دینی انسان را خدشه دار می‌کند... پس باید مراقب باشیم.

۵ نظر موافقین ۷ ۰ ۰۸ اسفند ۰۲ ، ۰۴:۱۵
مرآت

دیروز بعد از بازگشت از میدان آزادی، کنار غرفه محیط زیست نشستم و ره‌آورد راه‌پیمایی 22 بهمن 1402 را این‌جور در دفتر خاطراتم نوشتم:

*** * ***

امسال جشن پیروزی انقلاب اسلامی در تهران چند ویژگی‌ جدید داشت:

  • ذوق و شوق مردم بدون رتوش روایت می‌شد،
  • حماسۀ وحدت ایرانیان رساتر حکایت می‌شد.
  • شعارهای نسل نو با واژۀ امید قافیه می‌بست.
  • سرود بیداری ملت با نوای دینداری نواخته می‌شد.
  • فرماندهان سپاه و ارتش در آغوش مردم جای داشتند.
  • صندوق‌های کمک به مقاومت غزه و فلسطین بوی سخاوت می‌داد.
  • خون سرخ شهیدان انقلاب، گلگون‌تر از همیشه بر دشت دل‌های بیقرار می‌رویید.
  • عملیات نمایشی چتربازان با پرچـم فلسطین در آسمان میـدان آزادی تماشایی تر بود....

 

۲ نظر موافقین ۹ ۰ ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۱۸
مرآت

پردۀ اول: یکی از احادیث عجیب و غریبی که بر نشانه‌های آخرالزمانی و ظهور امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف اشارت دارد، «طلوع خورشید از مغرب است»!!

این حدیث چه در منابع شیعه یا فریقین، کاملاً موثق و مقبول است و به حدی قطعیت دارد که هیچ یک از علمای قدیم و جدید، در قطعیت آن تردید نکرده‌اند. اما در خصوص این که این پدیده عجیب چگونه اتفاق می‌افتد و آیا از نظر علمی چنین واقعه‌ای قابل اثبات است یا خیر و آیا طلوع خورشید از مغرب، جنبه نمادین دارد یا واقعی؟ تا کنون هیچ یک از محدثین و مفسرین دینی در باره‌اش اعلام نظر قطعی نکرده‌اند.

فقط در برخی احادیث معتبر منظور از خورشید را شخص امام زمان و طلوع خورشید را ظهور امام زمان معرفی کرده‌اند. اما، باز هم این سئوال باقی می‌ماند که اگر منظور از خورشید، وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، طلوع کردنش از مغرب چگونه می‌تواند قابل توجیه باشد؟

پردۀ دوم: شاعر علی معلم دامغانی یک مثنوی طولانی دارد به نام مثنوی «هجرت» با 424 بیت که اهل ادب و حماسه و عرفان، این مثنوی را یکی از مهم‌ترین سروده‌های پر مغز ادبی، تاریخی و معرفتی در معرفی انقلاب اسلامی می‌دانند. علی معلم در این مثنوی بلند، تاریخ عدالتخواهی موحّدانه را از منظر امت‌ها و پیامبران الهی از زمان حضرت آدم تا پیامبر خاتم و از بدر و احد و خیبر تا کربلا و از عاشورا تا 15 خرداد 42 ردیابی کرده و با اشاره به نهضت‌های اصیل شیعه، خط عدالتخواهی را تا انقلاب اسلامی ادامه داده است.

خمیرمایه معرفتی علی معلم در این مثنوی، عمدتاً ظلم‌ستیزی و عدالتجویی موحدانه در ادیان الهی است که برمحور آموزه‌های دینی و متکی بر فلسفۀ وحی و رسالت و ولایت و با نگاه بر احادیث متقن تاریخی سروده شده که البته بسیاری از ابیات این شعر، از نظر ادبی و عرفانی بسیار ثقیل و دشوار است و خواننده باید با تاریخ انبیاء و با واژه‌های ادبی و اصطلاحات عرفانی و ادیان آشنایی داشته باشد تا از مضامین آن بهره‌مند شود. (دشوار بودن، از ویژگی‌های ذاتی شعرهای علی معلم است)

من با توجه به علاقه‌ام به ادبیات، این شعر را ، به دلایل خاص حداقل 10 بار خوانده‌ام که هربار یک یا چند بیت از آن در حافظه‌ام نشسته و هر از گاهی به صورت تکیه کلام زمزمه‌اش می‌کنم.

پردۀ سوم: یکی از مفاهیم پرتکرار این مثنوی که انگار نمی‌خواهد از حافظه‌ام پاک شود، مضمون همین حدیث معروف آخرالزمانی است. که شاعر با برداشتی ظریف و متفاوت، هجرت امام خمینی به پاریس (غرب) و طلوع خورشید انقلاب اسلامی از آنجا را از مصادیق این حدیث یاد کرده و در بیت‌های پایانی شعر، با استناد به این حدیث، غرب را محلی برای دریافت نور امامت و محل برآمدن خورشید انقلاب آخرالزمانی یاد کرده است. چند بیت پایانی این شعر را که از قضا ساده و روان سروده شده بخوانید:

رایت به قمع فتنه بیرون از نجف زد

بر امّت اسلام، بانگ لاتخف زد

چون مصطفى راهى شد از جور عنودان

آتش فکند از قهر، در جان حسودان

با شور ابراهیمیان عرض و لا... کرد

گوئى حسین از کعبه قصد کربلا کرد

 

از عمق جان، اسلامیان خواندند او را

از کفر، سیلى‏‌خوردگان راندند او را

با آنکه میلش سوى اهل خویشتن بود،

پیر پدر مشتاق ابناى وطن بود

در غربت از پوینده خالى شد رکابش

یعنى فرود آمد به مغرب آفتابش

 

چشم جهان، حیران کافرسوزى‏‌اش شد

تا قابلیت از رشادت روزى‏‌اش شد

وز آن قبولى آن امام رفته ما

مشتاق شد، مشتاق جمع تفتۀ ما

در آسمان بر ابرها پُر شد رکابش

از مغرب عالم برآمد آفتابش

مژده‏‌ است گویى در خبر آخر زمان را

خورشید از مغرب فروزد آسمان را

گیتى به کام خلقِ بازیگر نمانَد

و ز توبه کس را بهره ‏اى دیگر نمانَد

آنک ز مغرب مطلع شمس امامت

اینک به مشرق تیغ و میزان و غرامت...

پردۀ چهارم: برای آقای علی معلم آرزوی سلامتی و موفقیت دارم و دوست دارم از ایشان بخواهم با توجه به مطالبات جدید مردمان اروپا و آمریکا و بیداری و خیزشی که این روزها به حمایت از مردم غزه و فلسطین و علیه دولت های حامی اسرائیل غاصب در کشورهای غربی آغاز شده، بیتی دیگر به انتهای شعر 424 بیتی‌اش بیفزاید :))

۲ نظر موافقین ۷ ۰ ۲۳ دی ۰۲ ، ۲۲:۵۱
مرآت

خوب است به تاریخ، نگاه موزه‌وار نداشته باشیم. نگاه آموزه‌وار داشته باشیم.

***

می‌گفت: منافقین اهل آدم‌کشی و جنگ نبودند. اهل ترور نبودند. ولی بدرفتاری سپاه و وزارت اطلاعات موجب شد که به این سمت و سو کشیده شدند!

و می‌گفت: از اول انقلاب، امام خمینی و بعضی علما با رجوی مخالف بودند و آنها را طرد کردند. همین طردکردن‌ها باعث شد که آن‌ها به فاز نظامی و درگیری مسلحانه وارد شدند، اگر با آنها مدارا می‌شد و اگر آن‌ها را در حکومت سهیم می‌کردند؛ سازمان وارد فاز نظامی نمی‌شد!

بهش گفتم: اولاً پروندۀ وجودی سازمان منافقین هنوز باز است، هنوز نشریات، روزنامه‌ها، کتاب‌ها و مصاحبه‌های آن‌ها در آرشیوها موجود است. هنوز افکار و ایدئولوژی آن‌ها و هنوز بعضی چهره‌های شاخص آن‌ها در دسترس‌اند و می‌توانند گواهی دهند که آنها چه جانورانی بودند. لذا، خیلی راحت می شود به چیستی و ماهیت وجودی آنها پی برد. فقط کافیه یه ذره به خودتون زحمت بدهید و اسناد و مدارک آنها را بخوانید و حرف‌ها و مصاحبه‌هایشان را گوش دهید تا مخوف بودن و جهنمی بودن و فاشیست بودن آنها را باور کنید. اما من برای روشن شدن ذهن شما فقط به چندتا کد اشاره می‌کنم:

اول این‌که شالودۀ سازمان جهنمی منافقین در سال‌های قبل از انقلاب بر مبنای جنگ مسلحانه پایه ریزی شده بود و مشی مبارزاتی‌اش را آموزش چریکی و ترور مأموران شاه اعلام کرده بود. پس، قیام مسلحانه از دهۀ پنجاه به نام سازمان ثبت شده است.

دوم این‌که منافقین ترورهاشون را از سال 51 شروع کرده بودند. نمونه‌هایش را این‌جا بخوانید.

سوم این‌که در روزهای اوج انقلاب وقتی مردم در خیابان‌ها علیه رژیم پهلوی شعار می‌دادند و زیر گلوله مأموران حکومت نظامی شاه شهید می‌شدند؛ منافقین که تازه از زندان آزاد شده بودند، فقط کارشان این بود که اسلحه‌ و مهمات پادگان ها را به سرقت می‌بردند و در خانه‌های تیمی مخفی می‌کردند..

چهارم این‌که غائلۀ گنبد، آتش زدن خرمن‌های گندم، عضوگیری از دانش‌آموزان، تشکیل خانه‌های تیمی، تشکیل هسته‌های میلیشیا، درگیری‌های خیابانی، آموزش دوره‌های چریکی، آموزش‌ شکنجه و آموزش‌های مخفی‌کاری، همه از اولویت‌های اصلی سازمان منافقین بود که از روزهای اول پیروزی انقلاب آشکار بود. با این وجود، آیا امام و علما با منافقین بدرفتاری کردند یا منافقین بودند که مقابل نظام و مسئولین ایستادند؟

پنجم این که، اوایل انقلاب، سرکردۀ منافقین از طریق رسانه‌ها درخواست کردند که با امام خمینی ملاقات کنند، اما امام فرموده بودند باید اسلحه‌ها را زمین بگذارند، اگر یک در هزار هم در این‌ها صداقت باشد من خودم به نزد آنها می روم  و این یعنی که منافقین نه فقط یک حزب سیاسی، بلکه یک سازمان تروریستی و جنگ‌افروز بودند که داشتن اسلحه و مهمات را جزو ساختار تشکیلانی و از بدیهیات خود می‌دانستند! دو سند:

  •  صحیفه امام، جلد 14، سخنرانی امام، اردیبهشت ۱۳۶۰ در دیدار با روحانیون آذربایجان شرقی و غربی
  • دوم: این‌جا 

ششم این که منافقین، کلاً قانون اساسی را قبول نداشتند و حتی اعلام کردند که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی نمی‌دهند، خب چطور می‌توانستند رئیس جمهور کشوری شوند که قانون اساسی‌اش را قبول نداشتند؟ پس، این هم مشکل خودشان بود نه ممانعت مسئولان سپاه و اطلاعات.

هفتم این که غیر از شهید مطهری که به دست گروه کثیف فرقان به شهادت رسید، شهیدان عزیز حاج مهدی عراقی، شهیدان مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی (شهدای محراب) شهید بهشتی و 72 تن، خود رهبری، شهیدان رجایی، با هنر و شهیدان لاجوردی و صیاد شیرازی و بالاخره 17 هزار مردم بیگناه (شهدای ترور) همه به دست منافقین بی رحم اتفاق افتاده است.

و آخر این‌که، مگر منافقین سهمی هم داشتند؟ کدوم سهم؟ کدوم حق؟ از کجا این سهم را آوردند؟! مگر نظام خان‌سالاری داشتیم که سهم‌خواهی کنند. سهم منافقین اگر آدمکشی بود که به اندازه کافی مردم بی‌گناه را کشتند. اگرهم منظورشون خدمت است که مردم آن‌ها را باید بپذیرند. وقتی مردم آنها را نخواستند و اونها هم به دلیل جنایت‌هاشون به خارج از کشور گریختند، دیگر چه حقی برای آن‌ها باقی می‌ماند؟

یادداشت قبلی‌ام در همین موضوع: چیستی یک گروهک تروریستی

 

۲ نظر موافقین ۵ ۰ ۰۸ آذر ۰۲ ، ۲۲:۲۰
مرآت

وقتی شهید راه حق و باطل نیستی؛ فرقی نیست که در نماز باشی یا به شراب...

در تاریخ کربلا مشهور است که امام حسین علیه‌السلام در موسم حج بود. اما بعد از مراسم روز عرفه، بقیه مناسک حج را ناتمام گذاشت و روانۀ کربلا شد. در چرایی این تصمیم و دلیل ناتمام گذاشتن این مناسک عظیم، بعضی از صاحب‌نظران توضیحاتی داده‌اند. اما در این میان دکتر علی شریعتی یک نگاه بسیار زیبا و متفاوت دارد که به نظر من بسی خواندنی‌ست. او می‌گوید:

در آن لحظه که حسین علیه‌السلام حج را نیمه‌تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، بقیۀ کسانی که در غیبت امام، به طواف خود، ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند... ... ... حسین علیه السلام می‌خواهد با حضورش این پیام را به همه انسان‌ها بدهد که وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه حق و باطل زمان خویش غایبی، هرکجا که خواهی باش! وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هرکجا که می‌خواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است. (برگرفته از کتاب شهادت مجموعه آثار ۱۹)

و حالا رابطۀ سلبی این برداشت و تاریخ غزه عزیز با یک رباعی:

تا سنگر غزه خالی از غیرت ماست
در هیئت ما سینه‌زنی باد هواست
گیسوی زنانِ غزه خون‌آلود است
یاران علی را چه شده؟ مرد کجاست

اما رابطۀ ایجابی این برداشت و ماجرای امروز غزه قهرمان:

وقتی که بلای کربلا تازه شود
در غزه صدای ربنا تازه شود
یک قطرۀ اشک در محرّم کافی است
تا غزه به باران شما تازه شود


+ شهید = شاهد، گواهی دهنده، شمع‌گونه، روشنگر، مصلح، نجات‌بخش...

پ.ن:

  1. رباعی‌ها از آقای میلاد عرفان‌پور.
  2. معانی شهید از استاد مطهری.

 

۱ نظر موافقین ۸ ۰ ۰۴ آبان ۰۲ ، ۲۲:۱۲
مرآت

به فارسی برای یک دوست فلسطینی‌ نوشته بودم:

بر زخم‌های بی‌شمار تو سلام ای غزه

صبور باش.

سپیده می‌رسد از راه

و تو خواهی دید

روزهای روشن فردا را...

الیس الصبح بقریب؟

و او برایم یک بیت از حافظ نوشت:

چو خامه در ره فرمان او سرِ طاعت

نهاده‌ایم، مگر او به تیغ بردارد...

سلام بر قائدنا خامنه‌ای.

دیگه هنگ کردم!!

۳ نظر موافقین ۱۵ ۰ ۲۸ مهر ۰۲ ، ۲۲:۴۷
مرآت

سه سالی می‌شد که برای نماز جمعه یا روز قدس و... ترجیح می‌دادم بیرون از دانشگاه و در خیابان‌های اطراف بنشینم. دیروز اما بعد از راهپیمایی حمایت از مردم فلسطین، همراه یکی از دوستان جامعةالمصطفی برای نماز جمعه وارد فضای مسقف اصلی دانشگاه تهران شدم و از قضا و شاید بر خلاف میلم جایی نشستیم که نزدیک صف اولی‌ها بود و شیخ ابراهیم عزیز زکزاکی و نمازگزاران غیر ایرانی را هم می‌دیدیم.

چندبار و هربار عمیق و دقیق چهره این رهبر محبوب نیجریه‌ای را ورانداز کردم و با دیدن چهرۀ رنجور و دردکشیده‌اش سه بار گریستم و به مجاهدت و اخلاص و قیادت دینی‌اش واقعاً غبطه خوردم.

به چهل و سه سال قبل فکر می‌کردم که یک لیسانسۀ 28 سالۀ آن روز که نه زبان عربی بلد بود، نه گویش فارسی می‌دانست، نه مذهب شیعه را می‌شناخت و نه با مشرب فکری و سیاسی امام خمینی رحمت‌الله علیه آشنایی داشت، چی شد که در یک دیدار نیم ساعته با امام روح‌الله، کاری را آغاز کرد که شد رهبر مذهبی سیاسی در یک کشور آفریقایی و ‌شد محبوب 20 میلیون انسان شیعه و سنی و مسیحی در نیجریه و ‌شد اهل سلوک و حماسه و اخلاق! و ‌شد پایه‌گذار حداقل 200 مرکز فرهنگی و مؤسسۀ خیریه در یک کشور آفریقایی! و بالاخره رسید به جایی که شد شیخ زکزاکی مروج اسلام ناب و مدافع حقیقی انقلاب اسلامی که 6 فرزندش در راه آرمان انقلاب اسلامی شهید می‌شوند و خودش، همسرش و بقیۀ فرزندانش قریب 9 سال زندان و جراحت و بیماری و فقر و تبعید را در شرایط بسیار سخت تحمل می‌کنند!

 راستی چرا یک نفر با یک نگاه امام می‌شود شیخ زکزاکی و یک نفر دیگر در ام‌القرای شیعه می‌شود فلان شیخ راحت‌طلب و فلان مجتهد‌ برانداز و فلان روحانی‌نمای غربگرای سازشکار و فلان مرجع نان به نرخ روز خور؟

 

+ رویگردانی ما از اسلام، هیچ آسیبی به خداوند نمی‎‌رساند.

++ خداوند برای یاری دینش معطل کسی نمی‌ماند. افراد شایسته و فداکار در کرۀ زمین بسیارند.

 

پ.ن: إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ...

 

۴ نظر موافقین ۱۷ ۰ ۲۲ مهر ۰۲ ، ۲۳:۱۰
مرآت

امروز ساعت 6 صبح بود که اولین خبر مربوط به عملیات مقابله با جنایت صهیونیست‌ها را شنیدم. وقتی به محل کار رسیدم اول از هرچیز تلویزیون را زدم روی شبکه خبر، بعد هم هرچه سایت و پیج و کانال خبری داخل و خارج در اختیار داشتم را دم به ساعت زیر و رو می‌کردم تا از چند و چون اخبار مربوط به طوفان الاقصی بی خبر نباشم...

برخلاف بعضی خوبان بلاکستان که میگن به دلیل شرایط روحی یا به دلایل دیگر، نمی‌توانند خبرهای تلخ مربوط به جنگ و بمب‌گذاری‌ و ترور و اغتشاشات و امثال این‌ها را دنبال کنند. من اما، برای خودم وظیفه می‌دانم که حتی لحظه‌ای از این گونه خبرها غافل نباشم. آن هم نه فقط از طریق شبکه‌های خودی، بلکه این‌جور خبرها را از رسانه‌های بیگانه هم کم و بیش دنبال می‌کنم. چون از لحن گوینده و آرایه‌هایی که معمولاً در تنظیم خبر اِعمال می‌کنند، حجم و اندازه اون حادثه و جهت‌گیری جبهۀ مقابل را خیلی راحت می‌فهمم...

اما سه نکته:

  1. یک عملیات جنگی با این وسعت، آن‌هم با یک رژیم سفاک و بی رحمِ مسلح به سلاح اتمی و شیمایی قطعاً بدون تلفات نیست. پس در کنار خوشحالی خودم قطعاً داغدار شهیدان و تألمات روحی مردم مظلوم غزه و فلسطین هم هستم. اما داغ بزرگ ما این است که یک عده‌ مردم بی درد و بی غیرت در این جامعه هستند که نه تنها از این پیروزی خوشحال نیستند و اشکی برای مظلومان فلسطینی نمی‌ریزند، بلکه این روزها فاز عطوفت و نوع‌دوستی‌شان دقیقاً معکوس شده و به نفع جلادانِ جنایت‌کار جیغ بنفش می‌کشند!!
  2. از واکنش غیر انسانی این جور افراد اصلاً تعجب نمی‌کنم. چون مطمئنم از کسانی که آشکارا با دنیای انسانیت فاصله گرفته و هدفی جز شکم و شهوت و بردگی برای خود ندارند؛ توقعی بیشتر از این نمی‌شود داشت. باز صد رحمت به آدم‌های بی تفاوت!
  3. به شخصه معتقدم که اگر نسبت به مسئلۀ فلسطین بی تفاوت باشم و اگر دغدغه غم و شادی و رنج آن‌ها را نداشته باشم، یقیناً مسلمانی‌ام و انسانیت و زنده بودنم حتی به اندازۀ یک پشکل بز هم ارزش نخواهد داشت. به همین دلیل با هر قیمتی پای این ماجرا هستم و خودم را هرگز جدا از آنها نمی‌دانم. 

# دنیا چه بخواهد چه نخواهد، اسرائیل در حال مرگ است.

+ پیروزی جبهۀ مقاومت فلسطین به همۀ مسلمانان با غیرت جهان مبارک باشد.... اللهمّ انصُرهُم نَصراً عزیزاً و افتح لهم فتحاً یسیراً.

 ++ ان‌شاءالله این پیروزی به کام رزمندگان غیرتمند حماس، گردان‌های شهید ابوعلی مصطفی و گروه‌های جهاد اسلامی شیرین و شیرین و شیرین‌تر باد.

 

پ.ن: خوشا به حال فلسطینی‌های عزیز که خداوند افتخار آزادسازی قدس شریف را بر دوش آن‌ها نهاده است.

 

۷ نظر موافقین ۱۵ ۰ ۱۵ مهر ۰۲ ، ۱۹:۵۷
مرآت

سحرگه رهروی در سرزمینی

همی‌گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آن‌گه شود صاف

که در شیشه برآرد اربعینی

*

*

*

امیدوارم اونهایی که در سال‌های پایانی دهه چهارم هستند، قدر خودشون رو بدونند و با کوله‌باری پر از معرفت و مسئولیت وارد دهه پنجم زندگی شوند.

...خدا کند در صیرورت حیات، عهدمان را متعهدانه به خط پایان برسانیم و تا پایان خط، راه را و راهنما را گم نکنیم.

خدا کند ناسپاس نعمت‌های خداوند نباشیم و در عبور از فراز و نشیب دوره‌‌های کودکی و جوانی به کسب رضایت حضرت حق مفتخر باشیم.

و ان‌شاءالله در عصر غیبتِ حجت خدا، گرفتار تردید و یأس و کسالت نشویم و تا قیام مهدی موعود در خط قیادت حضرتتش و نایب راستینش، راست‌قامتانه بایستتیم و شرمندۀ شاهدان شهید این دیار نباشیم.

آدمی را اندک اندک آن هُمام

تا چهل سالش کند مرد تمام

 

پ.ن:

  1. بقره 51، مائده 26 ، اعراف 142 و احقاف 15
  2. ابیات از جناب حافظ و مولوی.

 

۹ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۲ مهر ۰۲ ، ۲۲:۲۹
مرآت

یک دوست توهم زدۀ برعنداز امروز داخل یک کتابفروشی سر راهم قرار گرفت و وادارم کرد نیم ساعتی با هم حرف بزنیم. حرف ما شروعش با خبر مربوط به دستگیری همزمان 30 گروه تروریستی توسط وزارت اطلاعات بود که من از آن بی خبر بودم و او برایم نقل کرد. جالبه که این آقا دسترسی‌اش به اخبار داخلی و خارجی خیلی بالاست و اگر او صحت یک خبری را تأیید کند، معلوم می‌شود که اون خبر، خیلی واقعی و غیر قابل انکار است! :)

  • گفتمش از چند و چونش هم خبر داری؟
  • - گفت فقط از تعدادشان خبر دارم و می‌دانم که اکثرشان سابقه دار و وابسته به تروریست‌های داعش هستند.
  • - پرسیدم داعش!! گفت بله.
  • - گفتم شما که می‌گفتی داعش وجود خارجی نداره!
  • - نگاهش را به زیر انداخت و هیچی نگفت...
  • - بعد بهش گفتم: با این حساب، شما و داعشی‌ها هر دو در یک جبهه هستید و هردو یک هدف مشترک دارید. چون هردو دنبال برعندازی هستید.  
  • - بازهم نگاهش را به زمین دوخت و چیزی نگفت.

اما من هنوز دلم پر بود و دوست داشتم چندتا جملۀ دیگر بارش کنم. ولی رعایت کردم و فقط بهش گفتم:

  • - با این خبر، واقعاً برای من سئواله که آیا تو و دوستانت دارید توی زمین داعش بازی می‌کنید یا داعشی‌ها به پشتوانۀ شما دنبال فروپاشی نظام هستند؟

... بقیه‌اش را نقل نمی کنم. فقط بگم که حرف‌های ما به خوبی تمام شد و با روبوسی و دادن یک یادگاری به همدیگر پایان یافت.

او کتاب، «پاییز فصل آخر سال است» را از داخل کتابفروشی برداشت دوبیت شعر با مفهوم پاییز روی صفحۀ اولش نوشت و داد به من:

برگ‌ریزان شد و پاییز دگرباره رسید

رنج گرمازدگان باد به یک باره خرید.

وقت آن است که پاییز غنیمت شِمُریم

چه بسا هیچ خزان دیگری دیده ندید.

کتاب را ازش گرفتم و تشکر کردم. اما کنار شعر او یک رباعی پاییزی نوشتم:

رنج گرما زدگان رفت، خزان نیز رَوَد

سبزه از باغ جهان گذران نیز رَوَد

کاش در دشت دل از عشق بهاری شِکُفد

تا غم از غمکدۀ غمزدگان نیز رود...

بعد کتاب را بهش برگرداندم و بهش گفتم. قلم این نویسنده را می‌پسندم. اما داستان و نتیجه‌اش را نه :)))

گفت مگه داستانش را خواندی؟

گفتم بله...

...، ...، ... کمی بعد همدیگر را بغل کردیم و با روبوسی از هم جدا شدیم.

۲ نظر موافقین ۱۰ ۰ ۰۲ مهر ۰۲ ، ۲۳:۵۵
مرآت