https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۵۹ ب.ظ

بزم و رزم معنوی

در ادبیات عرفانی مرسوم است که برای بیان مفاهیم عاشقانه و حظ معنوی از ظرفیت برخی واژگان، مثل شاهد و می و مطرب و ساقی و مستی و سرخوشی و رقص و نغمه و آواز و وجد و سرور و دست افشانی و امثال این ها استفاده می کنند.و گویا چنین است که برای فهم و درک مطلب، راهی مناسب تر از این در ادبیات گفتاری و نوشتاری ما وجود ندارد.

خیلی از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه کم و بیش با اصطلاحات عرفانی آشنایی دارند. اما، آینکه هر حظی با چه واژه ای قابل بیان است، مسئله ایست که نیاز به تخصص ویژه دارد و متأسفانه سواد امثال من به آن قد نمی دهد. من فقط می دانم که هر واژه ای مناسب هر حظی نیست.

مثلاً شور گرفتن و به سر و سینه زدن در قتل مظلومانۀ حجت خدا و حسین حسین گفتن را که متأسفانه بعضی ها آن را رقص معنوی می نامند، برای من قابل قبول نیست و سینه زنی های پرشور را مصداق رقصیدن نمی دانم. چرا؟ چون در چنین حالتی عزادار امام حسین علیه السلام در حال سوز و گداز و ملامت کردن خویش است و ابتهاجی حاصل نمی شود که بخواهد منجر به رقصیدن او شود.

بنا براین، بنده حساب بزم معنوی را از رزم معنوی جدا می دانم و رقصیدن را در همه جا نمی پذیرم همچنان که رزم معنوی را نیز در هر جا و در هر شرایطی نه میسور می دانم و نه ممدوح. در نتیجه معتقدم که کاربرد لفظ رقصیدن، در هر شرایطی برازنده نیست و برای هر کاری شأنیت ندارد.

رقص معنوی، جایی به دل می نشیند که عاشق می خواهد، خوف و خطر را به سخره بگیرد. مثل این بیت از حضرت حافظ:

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت

کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

و یا مثلاً در وصفِ حال یاران اباعبدالله در شب عاشورا گفته اند که آن شب همه شاد و شنگول بودند. بخشی از اوقاتشان را به شوخی و مزاح می گذراندند و برای رسیدن به شهادت لحظه شماری می کردند.که معنی و مفهوم آن، عشق به شهادت و نهراسیدن از شمشیر و نیزه و مرگ است.

پ.ن: وقتی امثال آقای الهی قمشه ای در سخنرانی عاشورایی خود، گریستن و زار زدن را تلویحاً مغایر با هدف معنوی امام  حسین می داند و معتقد است که باید به جای گریستن، شادی و سرور نشان دهیم، حالم به هم می خورد و هضم چنین فرمایشی برای من حقیقتاً ناممکن است..

نظرات  (۳)

شاعران در قرن ها پیش هرچی شعر گفتن در وصف مردان بوده و درواقع وصف بچه ها و امرد ها و غلامان.اون موقع زنان به هیچ وجه در مجامع عمومی حاضر نبودن و هیچ زنی از خونه بیرون نمی اومده تا مثلاً شاعر رخ و روی اون رو ببینه تا واسش شعر بگه.هرچی بوده برای مردان بوده.اینقدر شعر و کتاب در این مورد هست که حد و حصر نداره.در شعرها هم به وضوح حتی از پسر سن کم و ... نام برده شده که الان همش رو سانسور کردن و میگن این اشعار برای خدا و در وصف معشوق آسمانی و ... سروده شده که همش دروغ و ماله کشیدن هستش.

در مورد حسین: کار ایشون دو حالت بیشتر نداره.یا ایشون کاری که کرده مطابق با سرنوشتی بوده که خدا واسش رقم زده و الان بهشت هستن و گریه کردن موردی نداره.برای کسی که بهشت هست و داره عشق و حال میکنه باید گریست؟

یا کار ایشون چیزی بوده اشتباه که باز گریه نداره.

پاسخ:

یا اباعبدالله؛

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت...



عزیز دلم، ما به همین اشک ها زنده ایم. اما امیدوارم حضرتعالی حداقل 120سال زنده باشی و هیچ وقت یک قطره اشک هم نریزی...

مطمئن باشید اشک شما سودی به حال هیچکس نداره.چون کسی به اشک های شما نیاز نداره.متاسفانه شیعیان (پدر مادر خودم هم شیعه هستن) از خداپرستی به انسان پرستی رو آوردن.

😒

پاسخ:
دقیقاً همین جور است که می فرمایید. 
کسی به اشک من و امثال من نیاز نداره. اما خود من هستم که به این اشک ها نیاز دارم و با این اشک ها زنده ام...

قدر پدر و مادرت را بدون حتی اگر شیعه نباشند.

سلام

هرچند بی‌ربطه، یاد تکه‌ای از کتاب فارسی یازدهم افتادم:

«در ایران آن روز دو دربار بود؛ دربار بزم و دربار رزم؛ بزم پدر، رزم پسر!»

که اشاره داره به فتحعلی‌شاه قاجار و پسرش، عبّاس میرزا.

پاسخ:
سلام.

و حالا به قول حافظ :
کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ای 
جرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند...




ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">